۲۶۲ بار خوانده شده
بر خاک درش مست و خراب افتادم
همسایهٔ او در آفتاب افتادم
گفتــم که منـم که نـــور او مینگرم
کشتی بشکست و من در آب افتادم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
همسایهٔ او در آفتاب افتادم
گفتــم که منـم که نـــور او مینگرم
کشتی بشکست و من در آب افتادم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:رباعی شمارهٔ ۲۳۰
گوهر بعدی:رباعی شمارهٔ ۲۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.