۲۷۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۸۴

بیا ای رونَقِ گُلْزار ازین سو
از آن شِکَّر یکی قِنْطار ازین سو

یکی بوسه قَضاگَردانِ جانَت
ازان دو لَعْلِ شِکَّربار ازین سو

از آن روزَن فروکُن سَر چو مهتاب
وَزْان گُلْشَن یکی گُلْزار ازین سو

کباب و می ازین سو، دود از آن سو
درختِ خار ازان سو، یار ازین سو

تَعَب تَن راست لایِق، راحْ دل را
مَنِه رنجِ تَن سَگْسار ازین سو

سُلَیمانا سویِ بِلْقیس بُگْذر
که آمد هُدهُد طَیّار ازین سو

به مِنْقارش یکی پُرنورْ نامه
نموده صد هزار اسرار ازین سو

مَخور تنها، که تنها خوش نباشد
یکی ساغَر ازان خَمّار ازین سو

بَدَن تنهاخور آمد، روحْ موثِر
که جانْ هدیه کُند ایثار ازین سو

سَقاهُم می‌دَهَد ساغَر پَیاپِی
به تو ای ساقی اَبْرار ازین سو

به هر دو دست گیرش تا نریزی
قَدَح پُرَّست هین هُشدار ازین سو

بیا که خِرقه‌ها جُمله گِرو شُد
زِ تو ای شاهِ خوشْ دَستار ازین سو

برهنه شو زِ حَرف و بَحْر دَررو
چو بانگِ بَحْر دان گفتار ازین سو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.