۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۸۳

به پیشَت نامِ جان گویم؟ زِهی رو
حَدیثِ گُلْسِتان گویم؟ زِهی رو

تو این جا حاضر و شَرمَم نباشد
که از حُسنِ بُتان گویم؟ زِهی رو

چو شاهِ بی‌نشانْ عالَم بیاراست
من از شکل و نشان گویم؟ زِهی رو

چو نورِ لامکانْ آفاق بِگْرفت
من از جا و مکان گویم؟ زِهی رو

به پیشِ این دُکان که کانِ شادی‌ست
من از سود و زیان گویم؟ زِهی رو

به پیشِ این چُنین دانایِ اسرار
کَژی در دلْ نَهان گویم؟ زِهی رو

چو اِسْتاره و جهان شُد مَحْوِ خورشید
فَسانه‌یْ این جهان گویم؟ زِهی رو

اَوانِ قابَ قَوْسَین است و اَدْنی
حَدیثِ خَرکَمان گویم؟ زِهی رو

از آن جان که رَوان شُد سویِ جانان
بَرِ هر بی‌رَوان گویم؟ زِهی رو

حَدیثی را که جان هم نیست مَحْرَم
من از راهِ دَهان گویم؟ زِهی رو

چو شاهَنْشاهِ صد جان و جهانی
من از جان و جهان گویم؟ زِهی رو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.