غزل شمارهٔ ۲۲۲۴
هرچه گوهر، غَرقه در دریایِ او
آتشِ عشقَش خدایی میکُند
ای خدا هَیهایِ او، هَیهایِ او
جِبْرئیل و صد چو او گَر سَر کَشَد
از سُجودِ دَرگَهَش، ای وایِ او
چون مِثالی بَرنویسَد در فِراق
خون بِبارَد از خَمِ طُغْرایِ او
هر کِه مانَد زین قیامَت بیخَبَر
تا قیامَت وایِ او، ای وایِ او
هر کِه ناگَهْ از چُنان مَهْ دور مانْد
ای خدایا، چون بُوَد شبهایِ او؟
در نِظارهیْ عاشقان بودیم دوش
بر شُمارِ ریگْ در صَحرایِ او
خیمه در خیمه، طَنابْ اَنْدَر طَناب
پیشِ شاهِ عشق و لشکرهایِ او
خیمهٔ جان را سُتون از نورِ پاک
نورِ پاک از تابشِ سیمایِ او
آب و آتش یک شُده زِامْروزِ او
روز و شب مَحْو است در فردایِ او
عشقْ شیر و عاشقانْ اَطْفالِ شیر
در میانِ پَنجهٔ صدتایِ او
طِفْلِ شیر از زَخْمِ شیر ایمِن بُوَد
بر سَرِ پِسْتانِ شیراَفْزایِ او
در کدامین پَرده پنهان بود عشق؟
کَس نداند، کَس نبیند جایِ او
عشقْ چون خورشیدْ ناگَهْ سَر کُند
بَر شود تا آسْمانْ غوغایِ او
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
روح و خود واقعی ما همیشه در حال سجده و عشق به معشوق حقیقی و ذات مقدس و یگانه خالق هستی است ولی ما ادمها متاسفانه قافلیم و جز تعداد اندکی در کلبه این عشق نمیپردازند و همه بواسطه پیروی و اطاعت از عقل و دانش که جهان را تحت کنترل خود دراورده کسی دنبال اینکه از عشق و خداوند پیروی کند نیست و همه تحت تاثیر علم و دانش منکر صاحب علم ودانش که هرچه هست از اوست و از او نشات میگیرد و همه به ظاهر که دارند و به خیال خود که خداپرست هستند واین فقط خدای زبانی است و ظاهری که تصویری از ساخته ذهن است در قلب گذاشته و به جای خداوند ستایش میشود خداوند حقیقی نیاز به دعا و ستایش ندارد ما نیاز به یکی شدن با او داریم و حضور در فضای بی پایان یکتایی و اتحاد با خداوند یگانه و کل افریدههایش که باعث صلح و امنیت در جهان هستی و کره زمین شود