۳۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۳۳

ای تُرکِ ماه چهره چه گردد که صُبحْ تو
آیی به حُجرهٔ من و گویی که گَل، بُرو؟

تو ماهِ تُرکی و من اگر تُرک نیستم
دانم من این قَدَر که به تُرکی‌‌ست آبْ سو

آبِ حَیاتِ تو گَر ازین بَنده تیره شُد
تُرکی مَکُن به کُشتَنَم ای تُرکِ تُرک خو

رِزقِ مرا فَراخی ازان چَشمِ تَنگِ توست
ای تو هزار دولت و اِقْبالِ تو به تو

ای اَرْسِلان قَلِج مَکُش از بَهرِ خونِ من
عشقت گرفت جُملهٔ اَجْزامْ مو به مو

زَخْمِ قَلِج مَبادا بر عشقِ تو رَسَد
از بُخلِ جان نمی‌کُنم ای تُرک گفت و گو

بر ما فُسون بِخوانْد گُکْجَک یا قَشْلَرن
ای سُزْدَشِ تو سَیْرَک، سُزَدشْ قَنی؟ بجو

نامِ تو تُرک گفتم از بَهرِ مَغلَطه
زیرا که عشق دارد صد حاسِد و عَدو

دَکْتُر شنیدم از تو و خاموش مانْدم
غَمّازِ من بَس است دَرین عشق رنگ و بو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.