هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق، درد، و رسوایی سخن میگوید. او عشق را بازیچه نمیداند و از مجنونواره عاشقی پرهیز میدهد. همچنین، به صبر و تحمل درد عشق تأکید دارد و از عافیتی که به غم تبدیل شود، دوری میجوید. در نهایت، شاعر به عشق الهی و جلوگاه دوست اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از عبارات مانند «درد بیدرمان» و «مرگ» ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۵۴۴
عاشقی دکان رسوایی به شهر و کو منه
بر دم شمشیر نه رو بر سر زانو منه
عشق از بازیچه بشناس، امت مجنون مباش
سر به یاد چشم جانان، در پی آهو منه
دل بود شایستهٔ دردی که از صد دل یکی
تهمت درد از برای شکوه بر هر مو منه
درد اگر آرام گیرد، دستش از دامن بدار
عافیت گر غم شود، زانوش بر زانو منه
مو به مو از درد بی درمان لبالب شو، ولی
گر بساط مرگ بستر باشدت، پهلو منه
کوه الماس ار شود شوق و تمنا در دلت
با کسی در جلوگاه دوست، عرفی، رو منه
بر دم شمشیر نه رو بر سر زانو منه
عشق از بازیچه بشناس، امت مجنون مباش
سر به یاد چشم جانان، در پی آهو منه
دل بود شایستهٔ دردی که از صد دل یکی
تهمت درد از برای شکوه بر هر مو منه
درد اگر آرام گیرد، دستش از دامن بدار
عافیت گر غم شود، زانوش بر زانو منه
مو به مو از درد بی درمان لبالب شو، ولی
گر بساط مرگ بستر باشدت، پهلو منه
کوه الماس ار شود شوق و تمنا در دلت
با کسی در جلوگاه دوست، عرفی، رو منه
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.