۳۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۴۷

مرا اگر تو نیابی، به پیشِ یار بِجو
دَران بهشت و گُلِسْتان و سَبزه زار بِجو

چو سایه خُسپَم و کاهِل، مرا اگر جویی
به زیرِ سایهٔ آن سَروِ پایدار بِجو

چو خواهی‌‌‌‌ام که بِبینی خراب و غَرقِ شراب
بیا حَوالیِ آن چَشمِ پُر خُمار بِجو

اگر زِ روزْ شِمُردن مَلول و سیر شُدی
دَرآ به دور و قَدَح‌های بی‌شُمار بِجو

دَران دو دیدهٔ مَخْمور و قُلْزُمِ پُر نور
دَرآ جواهرِ اسرارِ کِردگار بِجو

دلی که هیچ نگریَد، به پیشِ دِلْبَر جو
گُلی که هیچ نَریزد، دَران بهار بِجو

زِهی فَسُرده کسی کو قَرار می‌جوید
تو جانِ عاشقِ سَرمَستِ بی‌قَرار بِجو

اگر چراغ نداری، ازو چراغ بِخواه
وَگَر عُقار نداری، ازو عُقار بِجو

به مَجْلِسِ تو اگر دوش بی‌خودی کردم
تو عُذرِ عقلِ زَبونَم ازان عِذار بِجو

تو هرچه را که بِجویی، زِاصل و کانَش جویْ
زِمُشک و گُلْ نَفَسِ خوش، خَلِش زِ خار بِجو

خیالِ یارِ سواره هَمی‌رَسَد ای دل
پیام‌های غریب از چُنین سوار بِجو

به نزدِ او همه جان‌های رفتگان جَمعند
کِنارِ پُر گُلِشان را دَران کِنار بِجو

چو صُبح پیشِ تو آید، ازو صَبوح بِخواه
چو شب به پیشِ تو آید، دَرو نَهار بِجو

چو مَردُمکْ تو خَمُش کُن، مَقامِ تو چَشم است
وَگَرنه آن نَظَرسْتَت در اِنْتِظار بِجو

چو شَمس، مَفْخَرِ تبریز، دیدهٔ فقر است
فقیروار مَر او را در اِفْتِقار بِجو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.