هوش مصنوعی:
این متن یک شعر عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از ارتباط عمیق خود با معشوق یا خداوند سخن میگوید. در هر موقعیت و حالتی که شاعر قرار میگیرد، حضور معشوق یا خداوند را احساس میکند و او را در همه چیز میبیند. این شعر بیانگر وحدت وجود و عشق الهی است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۲۲۵۱
چو از سَر بگیرم، بُوَد سَروَر او
چو من دلْ بِجویَم، بُوَد دِلْبَر او
چو من صُلح جویَم، شَفیعْ او بُوَد
چو در جنگ آیم، بُوَد خَنجَر او
چو در مَجْلِس آیم، شراب است و نُقل
چو در گُلْشَن آیم، بُوَد عَبْهَر او
چو در کانْ رَوَم، او عَقیق است و لَعْل
چو در بَحْر آیم، بُوَد گوهر او
چو در دشت آیم، بُوَد روضه او
چو واچَرخ آیم، بُوَد اَخْتَر او
چو در صبر آیم، بُوَد صَدرْ او
چو از غَم بِسوزم، بُوَد مِجْمَر او
چو در رَزم آیم، به وَقتِ قِتال
بُوَد صَفْ نِگَهدار و سرلشکر او
چو در بَزم آیم، به وَقتِ نَشاط
بُوَد ساقی و مُطرب و ساغَر او
چو نامه نویسَم سویِ دوستان
بُوَد کاغذ و خامه و مِحْبَر او
چون بیدار گردم، بُوَد هوشِ نو
چُو خوابم بیاید، به خواب اَنْدَر او
چو جویَم برایِ غَزَل قافیه
به خاطر بُوَد قافیه گُستر او
تو هر صورتی که مُصوَّر کُنی
چو نَقّاش و خامه بُوَد بر سر او
تو چندان که بَرتَر نَظَر میکُنی
ازان بَرتَرِ تو بُوَد بَرتَر او
بُرو، تَرکِ گفتار و دفتر بگو
که آن بِهْ که باشد تو را دفتر او
خَمُش کُن، که هر شش جِهَت نورِ اوست
وَزْین شش جِهَت بُگْذری، داور او
رِضاکَ رِضای الَّذی اُوثِرُ
وَسِرُّکَ سِرّی فَما اُظْهِرُ
زِهی شَمسِ تبریِز خورشیدوَش
که خود را بُوَد سخت اَنْدَر خَور او
چو من دلْ بِجویَم، بُوَد دِلْبَر او
چو من صُلح جویَم، شَفیعْ او بُوَد
چو در جنگ آیم، بُوَد خَنجَر او
چو در مَجْلِس آیم، شراب است و نُقل
چو در گُلْشَن آیم، بُوَد عَبْهَر او
چو در کانْ رَوَم، او عَقیق است و لَعْل
چو در بَحْر آیم، بُوَد گوهر او
چو در دشت آیم، بُوَد روضه او
چو واچَرخ آیم، بُوَد اَخْتَر او
چو در صبر آیم، بُوَد صَدرْ او
چو از غَم بِسوزم، بُوَد مِجْمَر او
چو در رَزم آیم، به وَقتِ قِتال
بُوَد صَفْ نِگَهدار و سرلشکر او
چو در بَزم آیم، به وَقتِ نَشاط
بُوَد ساقی و مُطرب و ساغَر او
چو نامه نویسَم سویِ دوستان
بُوَد کاغذ و خامه و مِحْبَر او
چون بیدار گردم، بُوَد هوشِ نو
چُو خوابم بیاید، به خواب اَنْدَر او
چو جویَم برایِ غَزَل قافیه
به خاطر بُوَد قافیه گُستر او
تو هر صورتی که مُصوَّر کُنی
چو نَقّاش و خامه بُوَد بر سر او
تو چندان که بَرتَر نَظَر میکُنی
ازان بَرتَرِ تو بُوَد بَرتَر او
بُرو، تَرکِ گفتار و دفتر بگو
که آن بِهْ که باشد تو را دفتر او
خَمُش کُن، که هر شش جِهَت نورِ اوست
وَزْین شش جِهَت بُگْذری، داور او
رِضاکَ رِضای الَّذی اُوثِرُ
وَسِرُّکَ سِرّی فَما اُظْهِرُ
زِهی شَمسِ تبریِز خورشیدوَش
که خود را بُوَد سخت اَنْدَر خَور او
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.