۲۸۷ بار خوانده شده
زالکی کرد سر برون ز نهفت
کشتک خویش خشک دید و بگفت
کای هم آنِ نو و هم آنِ کُهن
رزق بر تست هرچه خواهی کن
علت رزق تو به خوب و به زشت
گریهٔ ابر نی و خندهٔ کِشت
از هزاران هزار به یک تو
زانک اندک نباشد اندک تو
شعلهای زو و صدهزار اختر
قطرهای زو و صد هزار اخضر
بیسبب رازقی یقین دانم
همه از تست نانم و جانم
مرد نبود کسی که در غمِ خور
در یقین باشد از زنی کمتر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کشتک خویش خشک دید و بگفت
کای هم آنِ نو و هم آنِ کُهن
رزق بر تست هرچه خواهی کن
علت رزق تو به خوب و به زشت
گریهٔ ابر نی و خندهٔ کِشت
از هزاران هزار به یک تو
زانک اندک نباشد اندک تو
شعلهای زو و صدهزار اختر
قطرهای زو و صد هزار اخضر
بیسبب رازقی یقین دانم
همه از تست نانم و جانم
مرد نبود کسی که در غمِ خور
در یقین باشد از زنی کمتر
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:اندر رزق گوید
گوهر بعدی:حکایت مرغ با گبر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.