هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که بر اهمیت توکل به خداوند و دوری از وابستگی به خلق تأکید دارد. در داستانی نمادین، گبر (غیرمسلمان) به مسلمانی میگوید که روزیبخش واقعی خداوند است و نه انسانها. شعر به موضوعاتی مانند رضا به قضای الهی، بخشش، عشق به خدا و بیاعتباری دنیا میپردازد.
رده سنی:
15+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههای پیچیده در متن، درک آن را برای خوانندگان کمسنوسال دشوار میسازد. این محتوا برای کسانی مناسب است که با ادبیات عرفانی آشنایی نسبی دارند.
حکایت مرغ با گبر
آن بنشنیدهای که بینم ابر
مرغ روزی بیافت از درِ گبر
گبر را گفت پس مسلمانی
زین هنرپیشهای سخن دانی
کز تو این مکرمت بنپذیرند
مرغکان گرچه دانه برگیرند
گبر گفت ار مرا بگزیند
آخر این رنج من همی بیند
زانکه او مکرمست و با احسان
نکند بخل با کرم یکسان
دست در باخت در رهش جعفر
داد ایزد به جای دستش پر
داد به فعل و فضول خلق مبند
دل در او بند رستی از غم و بند
کار تو جز خدای نگشاید
به خدای ار ز خلق هیچ آید
تا توانی جز او به یار مگیر
خلق را هیچ در شمار مگیر
خلق را هیچ تکیهگاه مساز
جز به درگاه او پناه مساز
کین همه تکیه جایها هوس است
تکیهگه رحمت خدای بس است
تا بقای شماست نان شماست
اِلف آلای او و جان شماست
هردو را در جهان عشق و طلب
پارسی بابدان و تازی اَب
چون نداری خبر ز راه نیاز
در حجابی بسان مغز پیاز
تا جدایی ز نور موسی تو
روز کوری چو مرغ عیسی تو
اول از بهر عشق دل جویش
سر قدم کن چو کلک و می جویش
تا بدانجا رسی بچست درست
که بدانی که می نباید جست
مرغ روزی بیافت از درِ گبر
گبر را گفت پس مسلمانی
زین هنرپیشهای سخن دانی
کز تو این مکرمت بنپذیرند
مرغکان گرچه دانه برگیرند
گبر گفت ار مرا بگزیند
آخر این رنج من همی بیند
زانکه او مکرمست و با احسان
نکند بخل با کرم یکسان
دست در باخت در رهش جعفر
داد ایزد به جای دستش پر
داد به فعل و فضول خلق مبند
دل در او بند رستی از غم و بند
کار تو جز خدای نگشاید
به خدای ار ز خلق هیچ آید
تا توانی جز او به یار مگیر
خلق را هیچ در شمار مگیر
خلق را هیچ تکیهگاه مساز
جز به درگاه او پناه مساز
کین همه تکیه جایها هوس است
تکیهگه رحمت خدای بس است
تا بقای شماست نان شماست
اِلف آلای او و جان شماست
هردو را در جهان عشق و طلب
پارسی بابدان و تازی اَب
چون نداری خبر ز راه نیاز
در حجابی بسان مغز پیاز
تا جدایی ز نور موسی تو
روز کوری چو مرغ عیسی تو
اول از بهر عشق دل جویش
سر قدم کن چو کلک و می جویش
تا بدانجا رسی بچست درست
که بدانی که می نباید جست
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:تمثیل
گوهر بعدی:تمثیل در بیداری
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.