هوش مصنوعی:
این متن شعری است که رابطهی دوستی بین مرغ و ماهی را توصیف میکند که با ورود انسان به زمین از بین میرود. ماهی به مرغ خداحافظی میکند و به زیر آب بازمیگردد. سپس شعر به توصیف ویژگیهای انسان میپردازد، از جمله دوگانگی طبیعت او (قهر و لطف، ضعف و قدرت، بلندپروازی و حیرانی) و تأثیر او بر جهان. در نهایت، شعر به تقدیر و سرنوشت انسان اشاره میکند.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم فلسفی و انتزاعی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک و استعارههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی خواندن دارد.
حکایت در این معنی
پیش از آدم ز دست کوتاهی
دوستی داشت مرغ با ماهی
هریکی در مقام خود ساکن
آن ز فخ فارغ این ز شست ایمن
آدمی در زمین چو بپراکند
ماهی از مهر مرغ دل برکند
گفت بدرود باش و رو بفراز
زانکه من زیرِ آب رفتم باز
که به عالم نهاد نسلی ره
کز سرِ حیلت وز شرّ و شره
هم مرا زیر آب نگذارند
هم ترا از هوا به پست آرند
همه را جمله نیست گردانند
بر سباع و ددان شهی رانند
کادمی را به وهم دوراندیش
جِرمش از ما کمست و جُرمش بیش
حالشان از برای حیلهٔ ماست
عقلشان از پی عقیلهٔ ماست
کز دنائت ز راه آهن و نی
گردد انبار حق بادنی شیء
آدمیزاده نازنین باشد
قهر و لطفش برای این باشد
گه به بانگی ضعیف کام شود
گه به دانگی خدای نام شود
به خسی سخت سر شود به مجاز
به غمی سست پای گردد باز
گاه تن برگذارد از کیوان
گاه گردد ز خارکی حیران
سابقت زو نهفته در اوّل
خاتمت زو به مُهر حکم ازل
گاه ایوان برد به چرخ چهار
گاه گردد ز نیم کرم افگار
گاه مسند نهد برِ فَرقد
وز حریر و قصب کند مرقد
گاه گردد به خون و خاک دفین
بستر از خاک وز خسک بالین
سابقت زو نهفته در راندن
خاتمت زو به مهر در خواندن
آنکه ماندست سهمش از تقدیر
وانکه رفتست بیمش از تیسیر
این همه چیست صنعت تقدیر
وان همه چیست حاصل تیسیر
دوستی داشت مرغ با ماهی
هریکی در مقام خود ساکن
آن ز فخ فارغ این ز شست ایمن
آدمی در زمین چو بپراکند
ماهی از مهر مرغ دل برکند
گفت بدرود باش و رو بفراز
زانکه من زیرِ آب رفتم باز
که به عالم نهاد نسلی ره
کز سرِ حیلت وز شرّ و شره
هم مرا زیر آب نگذارند
هم ترا از هوا به پست آرند
همه را جمله نیست گردانند
بر سباع و ددان شهی رانند
کادمی را به وهم دوراندیش
جِرمش از ما کمست و جُرمش بیش
حالشان از برای حیلهٔ ماست
عقلشان از پی عقیلهٔ ماست
کز دنائت ز راه آهن و نی
گردد انبار حق بادنی شیء
آدمیزاده نازنین باشد
قهر و لطفش برای این باشد
گه به بانگی ضعیف کام شود
گه به دانگی خدای نام شود
به خسی سخت سر شود به مجاز
به غمی سست پای گردد باز
گاه تن برگذارد از کیوان
گاه گردد ز خارکی حیران
سابقت زو نهفته در اوّل
خاتمت زو به مُهر حکم ازل
گاه ایوان برد به چرخ چهار
گاه گردد ز نیم کرم افگار
گاه مسند نهد برِ فَرقد
وز حریر و قصب کند مرقد
گاه گردد به خون و خاک دفین
بستر از خاک وز خسک بالین
سابقت زو نهفته در راندن
خاتمت زو به مهر در خواندن
آنکه ماندست سهمش از تقدیر
وانکه رفتست بیمش از تیسیر
این همه چیست صنعت تقدیر
وان همه چیست حاصل تیسیر
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:در انسانی و حیوانی گوید
گوهر بعدی:اندر آنکه آدمی پس از اشیاء و جهات پیدا آمد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.