۲۹۰ بار خوانده شده

در بیان آنکه ادب به فارسی و عربی نیست

علم خوان تات جان قبول کند
که ترا فضل بوالفضول کند

بولهب از زمین یثرب بود
لیک قد قامت الصلا نشنود

بود سلمان خود از دیار عجم
بر درِ دین همی فشرد قدم

علم کز بهر خود کنی بر دست
آب خواهد چو تشنگی پیوست

کی شود بهر پارسی مهجور
تاج منّا ز فرق سلمان دور

کرد چون اهل بیت خود را یاد
دل سلمان به لفظ منّا شاد

کی رساند به حکمت ادبت
ظنّ تخییل و حیلت و شغبت

باز بوجهل اگرچه نزدیکست
دوستی دور دست تاریکست

چون ترا جز هوا امید نکرد
دل سیه کرد و جان سپید نکرد

پس در این راه با سلاسل و غل
چارقل حرز تست بر سرِ کل

نیست جز نبوت ره نبوی
نقل نحوی و شبهت ثنوی

نسبت دین درست باید و بس
زانکه دولت شکسته شد ز هوس

دولت از روی شدت و صولت
دوِ امروز دان و فردا لت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:در تسویت پارسی و تازی
گوهر بعدی:اندر خوردن شراب و خواصّ آن گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.