۲۷۵ بار خوانده شده

در صفت ارکانی و گردونی با آن جهان الدنیا قنطرةٌ فاعبروها ولا تعمروها

آنچه ارکانی و آنچه گردونیست
زان جهان پوستهای بیرونیست

هرکه اندر جهان دین باشد
هر دمش آسمان زمین باشد

مرد تا در جهان دین نرسد
از گمان در ره یقین نرسد

نردبان سوی گل گرانها راست
نردبان سوی دل روانها راست

ز منی دان زمانه ساخته را
بی‌ونوا خوان فلک نواخته را

خوارتر کس فلک نواخته است
زانکه با او زمانه ساخته است

هرکه او با زمانه در سازد
عقبی او را ز پیش بندازد

ای در این پست مانده همچون مست
شکری سوی جان و دل بفرست

تو که در بندِ حرص و آز شدی
همچو زر در دهان گاز شدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایة فی اصحاب الفغلة
گوهر بعدی:تمثیل در مذمّت دوستی دنیا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.