هوش مصنوعی:
این متن به صورت تمثیلی و با استفاده از استعارههای مختلف، دنیا را به عنوان یک پیرزن زشت و فریبنده توصیف میکند که انسانها را به دام میاندازد. شاعر توصیه میکند که از دلبستگی به دنیا و فریبهای آن دوری کنیم و به جای آن، به رحمت خداوند تکیه کنیم. همچنین، متن به موضوعاتی مانند مرگ، آخرت، تقوا و دوری از ماتریالیسم میپردازد.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از استعارهها و تمثیلها ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
التمثیل فی حبّ الدّنیا و غرورها
خواجهای را به مردمی دربست
متّکا ساختم بر او ننشست
گفتمش تکیه جای باشد خوش
گفت آن را که رشته شد ز آتش
کی سپارد به تکیهگه تن خویش
هرکه را گور و مرگ و محشر پیش
این همه تکیهها غم و هوسست
تکیهگه رحمت خدای بسست
اینت آزادمرد دینپرور
اینت محکم حدیث حکمت خر
ای سنایی سخن دراز مکش
کوتهی به نمک ز دیگ بچش
خواجه تن را طلاق ناداده
دین همی جوید اینت آزاده
این جهان راست بهر مغروری
خانه ویران و پرده زنبوری
این جهان در حُلی و حُله نهان
گَنده پیریست زشت و گنده دهان
تو به نیرنگ و رنگ او مگرو
سخنان مزخرفش مشنو
چه طمع داری از درش آبی
چه نهی زیر پشته گردابی
صدهزاران چو تو به آب برد
تشنه باز آورد که غم نخورد
چون از این گَنده پیر گشتی دور
دست پیمان بدادی از پی حور
حور با تو چگونه پردازد
حور با گندهپیر کی سازد
سه طلاقش ده ارت هیچ هُش است
زانکه این گنده پیر شوی کُش است
حیدری نیست اندرین آفاق
دهد این گَنده پیر را سه طلاق
در جهان حیدران اگرچه بسند
در ره دین به گرد او نرسند
چون شود دهر با تو یک دم خوش
چون جهد ناگه از خیار آتش
نوش اینجات زهر آنجایست
تری مغز آفت پایست
تا بُوَد دنییات نباشد حور
از معانی بدانکه دوری دور
از امانی بجمله دست بدار
همچو غوغا به شهر دست برآر
چکنی خداکدان پر مارش
که مه او مه سگش مه مردارش
دور شو زو که از تُنُک مایه
چوژه لنگ آید ار خری خایه
گربهوار او غذای خود زاید
زادهٔ او برو کجا پاید
بارگیر تو تازی اسب دوان
تو خریدار لنگ و لاشه خران
خوی شیران پذیر با صولت
همچو گربه مباش دون همّت
متّکا ساختم بر او ننشست
گفتمش تکیه جای باشد خوش
گفت آن را که رشته شد ز آتش
کی سپارد به تکیهگه تن خویش
هرکه را گور و مرگ و محشر پیش
این همه تکیهها غم و هوسست
تکیهگه رحمت خدای بسست
اینت آزادمرد دینپرور
اینت محکم حدیث حکمت خر
ای سنایی سخن دراز مکش
کوتهی به نمک ز دیگ بچش
خواجه تن را طلاق ناداده
دین همی جوید اینت آزاده
این جهان راست بهر مغروری
خانه ویران و پرده زنبوری
این جهان در حُلی و حُله نهان
گَنده پیریست زشت و گنده دهان
تو به نیرنگ و رنگ او مگرو
سخنان مزخرفش مشنو
چه طمع داری از درش آبی
چه نهی زیر پشته گردابی
صدهزاران چو تو به آب برد
تشنه باز آورد که غم نخورد
چون از این گَنده پیر گشتی دور
دست پیمان بدادی از پی حور
حور با تو چگونه پردازد
حور با گندهپیر کی سازد
سه طلاقش ده ارت هیچ هُش است
زانکه این گنده پیر شوی کُش است
حیدری نیست اندرین آفاق
دهد این گَنده پیر را سه طلاق
در جهان حیدران اگرچه بسند
در ره دین به گرد او نرسند
چون شود دهر با تو یک دم خوش
چون جهد ناگه از خیار آتش
نوش اینجات زهر آنجایست
تری مغز آفت پایست
تا بُوَد دنییات نباشد حور
از معانی بدانکه دوری دور
از امانی بجمله دست بدار
همچو غوغا به شهر دست برآر
چکنی خداکدان پر مارش
که مه او مه سگش مه مردارش
دور شو زو که از تُنُک مایه
چوژه لنگ آید ار خری خایه
گربهوار او غذای خود زاید
زادهٔ او برو کجا پاید
بارگیر تو تازی اسب دوان
تو خریدار لنگ و لاشه خران
خوی شیران پذیر با صولت
همچو گربه مباش دون همّت
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:صفةالمغرورین فی دارالدّنیا
گوهر بعدی:فی صفةالنّفس واحواله
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.