هوش مصنوعی: مردی که به دلیل ورم بیمار شده بود، نزد حکیمی رفت تا علت بیماری خود را بفهمد. حکیم پس از معاینه، هیچ مشکل جسمی در او نیافت. مرد اعتراف کرد که رازی پنهان دارد: او رازدار پادشاه سکندر است و از افشای راز می‌ترسد. حکیم به او پیشنهاد داد که راز خود را در چاهی خشک فریاد بزند تا آرامش یابد. مرد چنین کرد، اما نی‌های اطراف چاه راز او را به صورت آواز درآوردند و راز فاش شد. پادشاه از این موضوع مطلع شد و زبان مرد را برید. این داستان هشدار می‌دهد که رازها می‌توانند خطرناک باشند و افشای آنها عواقب بدی دارد.
رده سنی: 12+ این متن دارای مفاهیم اخلاقی و تمثیلی است که برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک و آموزنده است. همچنین، وجود برخی واژگان قدیمی و ساختار شعری ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال چالش‌برانگیز باشد.

التمثیل فی حفظ اسرارالملوک

بود مردی علیل از ورمی
وز ورم برنیامدیش دمی

رفت روزی به نزد دانایی
زیرکی پر خرد توانایی

گفت بنگر که از چه معلولم
کز خور و خواب و عیش معزولم

مجسش چون بدید مرد حکیم
گفت ایمن نشین ز اندُه و بیم

نیست در باطن تو هیچ خلل
می‌نبینم ز هیچ نوع علل

مرد گفتا که باز گویم حال
کز چه افتاد بر من این اهوال

رازدارِ ملوک و پادشهم
با مزاج ملوّن و تبهم

شه سکندر دهد همه کامم
که ورا من گزیده حجّامم

لیک رازیست در دلم پیوست
روز و شب جان نهاده بر کف دست

نتوانم گشاد راز نهان
که از آن بیمِ سر بود به زمان

سال و مه مستمند و غمگینم
بیش از این نیست راه و آیینم

گفت مردِ حکیم رَو تنها
بی‌علایق نهان سوی صحرا

چاهساری ببین خراب شده
گشته مطموس و خشک از آب شده

اندر آن چاه گوی راز دلت
تا بیاساید این سرشته گِلت

مرد پند حکیم چون بشنید
همچنان کرد از آنکه چاره ندید

شد به صحرا برون نه دانا مرد
از پی دفع رنج و راحت فرد

دید چاهی خراب و خالی جای
درد خود را در آن شناخت دوای

سر سوی چاه کرد و گفت ای چاه
رازِ من را نگاه دار نگاه

شه سکندر دو گوش همچو خران
دارد اینست راز، دار نهان

باز گفت این سخن سه بار و برفت
بنگر او را که چون گرفت آکفت

زان کهن چاه نی بُنی بر رُست
شد قوی نی بُن و برآمد چُست

دید مردی شبان در آن چه نی
ببرید آن نی و شمردش فی

کرد نایی از آن نی تازه
راز دل را که داند اندازه

نای چون در دمید کرد آواز
با خلایق که فاش کردم راز

شه سکندر دو گوش خر دارد
خلق از این راز او خبر دارد

فاش گشت این سخن به گرد جهان
مردِ حجّام را برید زبان

تا بدانی که راز بهروزان
بتر از جمر و آتش سوزان

عالمی پر ز آتش و تف و دود
بهتر از یک سخن که راز تو بود
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت
گوهر بعدی:حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.