هوش مصنوعی:
حبیب العجمی یکی از عارفان و زاهدان بود که ابتدا به ربا و فساد مشغول بود، اما به لطف خدا توبه کرد و به دست حسن بصری راهنمایی شد. او دارای کرامات بسیاری بود، از جمله اینکه حسن بصری در خواب دید که رضای خدا در پیروی از نماز حبیب است، حتی با وجود عدم تسلط حبیب بر زبان عربی. همچنین، حبیب با راستگویی خود، حسن را از دست ظالمان نجات داد. از او پرسیدند رضای خدا در چیست؟ گفت: در دلی که از نفاق پاک باشد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مبانی دینی دارد. همچنین، برخی عبارات قدیمی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
۱- حبیب العجمی، رضی اللّه عنه
منهم: شجاع طریقت و متمکن اندر شریعت، حبیب العجمی، رضی اللّه عنه
بلند همت و با قیمت بود و اندر مرتبه گاهِ مردان قیمتی و خطری عظیم داشت. توبهٔ وی ابتدا بر دست خواجه حسن بصری رحمة اللّه علیه بود وی اندر اول عهد ربا دادی و فساد کردی. خدای عزّ وجل به کمال لطف خود او را توبهٔ نَصوح داد و توفیق ارزانی داشت تا به درگاه وی جل جلاله بازگشت و لختی از علم بیاموخت از حسن.
زبانش عجمی بود بر عربیت جاری نگشته بود. خداوند تعالی و تقدس وی را به کرامات بسیار مخصوص گردانید، تا به درجتی که نماز شامی، حسن به در صومعهٔ وی بگذشت، وی قامت نماز شام گفته بود و اندر نماز استاده. حسن اندر آمد و اقتدا بدو نکرد؛ از آنچه زبان وی برخواندن قرآن جاری نبود و به شب که بخفت، خداوند را سبحانه و تعالی به خواب دید گفت: «بار خدایا، رضای تو اندر چه چیز است؟» گفت: «یا حسن، رضای ما یافته بودی قدرش ندانستی.» گفت: «بارخدایا آن چه چیز بود؟» گفت:«اگر تو از پس حبیب دوش نماز بکردی و صحت نیتش را از امکان عبارتش بازنداشتی ما از تو راضی شدیمی.»
و اندر میان این طایفه معروف است که چون حسن از کسان حَجّاج بگریخت به صومعهٔ حبیب اندر شد. ایشان بیامدند و گفتند: «یاحبیب، حسن را جایی دیدی؟» گفتا: «بلی.» گفتند: «کجاست؟» گفت: «اینک در صومعهٔ من است.» به صومعه اندر آمدند، کس را ندیدند و پنداشتند که حبیب بر ایشان استهزا میکند. وی را جفا گفتند که: «راست نمیگویی.» و وی سوگند یاد کرد که: «راست میگویم و اینک در صومعهٔ من است.» دیگر باره و سدیگر باره اندر آمدند و نیافتندش، برفتند. حسن بیرون آمد و گفت: «یا حبیب، دانم که خدای تعالی به برکات تو مرا بدین ظالمان ننمود. چرا گفتی با ایشان که وی در این جای است؟» گفت: «ای استاد، نه به برکات من بود که تو را ننمودند بدیشان، بل که به برکهٔ راست گفتن، تو را ندیدند. اگر من دروغ گفتمی مرا و تو را هر دو رسوا کردندی.»
و وی را از این جنس کرامات بسیار است.
از وی پرسیدند که: «رضای خداوند تعالی اندر چه چیز است؟» گفت: «فی قَلْبٍ لیسَ فیهِ غُبارُ النّفاق.» : اندر دلی که اندر او غبار نفاق نباشد؛ از آنچه نفاق خلاف وفاق باشد و رضا عین وفاق و محبت را با نفاق هیچ تعلق نیست و محلش رضاست. پس رضا صفت دوستان بود و نفاق صفت دشمنان.
و این سخنی بزرگ است، به جای دیگر بیان کنم، ان شاء اللّه.
بلند همت و با قیمت بود و اندر مرتبه گاهِ مردان قیمتی و خطری عظیم داشت. توبهٔ وی ابتدا بر دست خواجه حسن بصری رحمة اللّه علیه بود وی اندر اول عهد ربا دادی و فساد کردی. خدای عزّ وجل به کمال لطف خود او را توبهٔ نَصوح داد و توفیق ارزانی داشت تا به درگاه وی جل جلاله بازگشت و لختی از علم بیاموخت از حسن.
زبانش عجمی بود بر عربیت جاری نگشته بود. خداوند تعالی و تقدس وی را به کرامات بسیار مخصوص گردانید، تا به درجتی که نماز شامی، حسن به در صومعهٔ وی بگذشت، وی قامت نماز شام گفته بود و اندر نماز استاده. حسن اندر آمد و اقتدا بدو نکرد؛ از آنچه زبان وی برخواندن قرآن جاری نبود و به شب که بخفت، خداوند را سبحانه و تعالی به خواب دید گفت: «بار خدایا، رضای تو اندر چه چیز است؟» گفت: «یا حسن، رضای ما یافته بودی قدرش ندانستی.» گفت: «بارخدایا آن چه چیز بود؟» گفت:«اگر تو از پس حبیب دوش نماز بکردی و صحت نیتش را از امکان عبارتش بازنداشتی ما از تو راضی شدیمی.»
و اندر میان این طایفه معروف است که چون حسن از کسان حَجّاج بگریخت به صومعهٔ حبیب اندر شد. ایشان بیامدند و گفتند: «یاحبیب، حسن را جایی دیدی؟» گفتا: «بلی.» گفتند: «کجاست؟» گفت: «اینک در صومعهٔ من است.» به صومعه اندر آمدند، کس را ندیدند و پنداشتند که حبیب بر ایشان استهزا میکند. وی را جفا گفتند که: «راست نمیگویی.» و وی سوگند یاد کرد که: «راست میگویم و اینک در صومعهٔ من است.» دیگر باره و سدیگر باره اندر آمدند و نیافتندش، برفتند. حسن بیرون آمد و گفت: «یا حبیب، دانم که خدای تعالی به برکات تو مرا بدین ظالمان ننمود. چرا گفتی با ایشان که وی در این جای است؟» گفت: «ای استاد، نه به برکات من بود که تو را ننمودند بدیشان، بل که به برکهٔ راست گفتن، تو را ندیدند. اگر من دروغ گفتمی مرا و تو را هر دو رسوا کردندی.»
و وی را از این جنس کرامات بسیار است.
از وی پرسیدند که: «رضای خداوند تعالی اندر چه چیز است؟» گفت: «فی قَلْبٍ لیسَ فیهِ غُبارُ النّفاق.» : اندر دلی که اندر او غبار نفاق نباشد؛ از آنچه نفاق خلاف وفاق باشد و رضا عین وفاق و محبت را با نفاق هیچ تعلق نیست و محلش رضاست. پس رضا صفت دوستان بود و نفاق صفت دشمنان.
و این سخنی بزرگ است، به جای دیگر بیان کنم، ان شاء اللّه.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:۲- مالک بن دینار، رضی اللّه عنه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.