هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به مفاهیمی مانند عشق، وصل و هجران، وحدت وجود، و رابطهی انسان با معشوق الهی میپردازد. شاعر از ترکیب عناصر متضاد مانند آب و آتش، لطف و قهر، و کفر و ایمان برای بیان وحدت در عشق استفاده میکند. همچنین، به مفاهیمی مانند رهایی از تاریکی و رسیدن به نور، وحدت آغاز و پایان، و ارتباط بین دنیا و آخرت اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند وحدت وجود و رابطهی انسان با معشوق الهی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۲۳۷۱
کِی بُوَد خاکِ صَنَم با خونِ ما آمیخته؟
خوش بُوَد این جسمها با جانها آمیخته
این صَدَفهایِ دلِ ما، با چُنین دَردِ فِراق
با گُهَرهایِ صَفایِ باوَفا آمیخته
روز و شب با هم نِشسته، آب و آتش هم قَرین
لُطف و قَهری جُفت و دُردی با صَفا آمیخته
وَصل و هِجْرانْ صُلح کرده، کُفر ایمان یک شُده
بویِ وَصلِ شاهِ ما اَنْدَر صَبا آمیخته
گُرگْ یوسُف خُلْق گشته، گُرگی از وِیْ گُم شُده
بویِ پیراهن رَسیده، با عَما آمیخته
خاکْ خاکی تَرک کرده، تیرگی از وِیْ شُده
آبْ همچون باده با نورِ صَفا آمیخته
شادیا روزی که آن معشوقِ جانهایِ لِقا
آمده در بَزْم مَست و با شما آمیخته
مَست کرده جُمله را زان غَمْزهٔ مَخْمورِ خویش
تا زِ مَستی اَجْنَبی با آشنا آمیخته
تا زِ بسیاریْ شراب اِبْلیس چون آدم شُده
لَعْنَتِ اِبْلیس هم با اِصْطِفا آمیخته
آن دَرِ بَستهیْ اَبَد، بُگْشاده از مِفْتاحِ لُطف
قُفلهایِ بیوَفایی، با وَفا آمیخته
سِرِّ سِرِّ شَمسِ دینْ مَخْدومِ ما پیدا شُده
تا بِبینی بَنده با وَصفِ خدا آمیخته
ای خداوندْ شَمسِ دین فریاد ازین حَرفِ رَهی
زان که هر حرفی از این با اژدَها آمیخته
یک دَمی مُهلَت دِهَم تا پَست تَر گیرم سُخَن
ز آنک تُند است این سُخَن، با کِبْریا آمیخته
در رَهِ عُشّاقِ حضرت، گو که از هر مِحْنَتَش
صد هزاران لُطف باشد با بَلا آمیخته
قطرهٔ زَهر و هزاران تَنگِ تریاقِ شِفا
نَفْخهٔ عیسیِّ دولت با وَبا آمیخته
خواری آن جا با عزیزی عَهد بَسته، یک شُده
پَستی آن جا از طبیعت با عُلا آمیخته
جان بُوَد ارزان به نِرخِ خاکْ پیشِ جانِ جان
گر چه این جا هست جانها با غَلا آمیخته
از پِیِ آن جانِ جانْ، جانها چُنان گوهر شُده
مِسِّ جان با جانِ جان، چون کیمیا آمیخته
آخِرِ دورِ جهان، با اَوَّلَش یک سَر شُده
اِبْتدایِ ابتدا با اِنْتها آمیخته
در سَرایِ بَخت رو، یعنی که تبریزِ صَفا
تا بِبینی این سَرا با آن سَرا آمیخته
خوش بُوَد این جسمها با جانها آمیخته
این صَدَفهایِ دلِ ما، با چُنین دَردِ فِراق
با گُهَرهایِ صَفایِ باوَفا آمیخته
روز و شب با هم نِشسته، آب و آتش هم قَرین
لُطف و قَهری جُفت و دُردی با صَفا آمیخته
وَصل و هِجْرانْ صُلح کرده، کُفر ایمان یک شُده
بویِ وَصلِ شاهِ ما اَنْدَر صَبا آمیخته
گُرگْ یوسُف خُلْق گشته، گُرگی از وِیْ گُم شُده
بویِ پیراهن رَسیده، با عَما آمیخته
خاکْ خاکی تَرک کرده، تیرگی از وِیْ شُده
آبْ همچون باده با نورِ صَفا آمیخته
شادیا روزی که آن معشوقِ جانهایِ لِقا
آمده در بَزْم مَست و با شما آمیخته
مَست کرده جُمله را زان غَمْزهٔ مَخْمورِ خویش
تا زِ مَستی اَجْنَبی با آشنا آمیخته
تا زِ بسیاریْ شراب اِبْلیس چون آدم شُده
لَعْنَتِ اِبْلیس هم با اِصْطِفا آمیخته
آن دَرِ بَستهیْ اَبَد، بُگْشاده از مِفْتاحِ لُطف
قُفلهایِ بیوَفایی، با وَفا آمیخته
سِرِّ سِرِّ شَمسِ دینْ مَخْدومِ ما پیدا شُده
تا بِبینی بَنده با وَصفِ خدا آمیخته
ای خداوندْ شَمسِ دین فریاد ازین حَرفِ رَهی
زان که هر حرفی از این با اژدَها آمیخته
یک دَمی مُهلَت دِهَم تا پَست تَر گیرم سُخَن
ز آنک تُند است این سُخَن، با کِبْریا آمیخته
در رَهِ عُشّاقِ حضرت، گو که از هر مِحْنَتَش
صد هزاران لُطف باشد با بَلا آمیخته
قطرهٔ زَهر و هزاران تَنگِ تریاقِ شِفا
نَفْخهٔ عیسیِّ دولت با وَبا آمیخته
خواری آن جا با عزیزی عَهد بَسته، یک شُده
پَستی آن جا از طبیعت با عُلا آمیخته
جان بُوَد ارزان به نِرخِ خاکْ پیشِ جانِ جان
گر چه این جا هست جانها با غَلا آمیخته
از پِیِ آن جانِ جانْ، جانها چُنان گوهر شُده
مِسِّ جان با جانِ جان، چون کیمیا آمیخته
آخِرِ دورِ جهان، با اَوَّلَش یک سَر شُده
اِبْتدایِ ابتدا با اِنْتها آمیخته
در سَرایِ بَخت رو، یعنی که تبریزِ صَفا
تا بِبینی این سَرا با آن سَرا آمیخته
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.