هوش مصنوعی: این شعر بیانگر اندوه عمیق و تنهایی انسان در جهانی است که رنگ و گرمای خود را از دست داده است. شاعر از از دست رفتن عشق، طبیعت و خدایان سخن می‌گوید و به ترس از زندگی، مرگ و عشق اشاره می‌کند. همچنین، او از تغییر انسان و فاصله گرفتن از ذات اصیلش ابراز ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عاطفی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است باعث سردرگمی یا ناراحتی شود. همچنین، مفاهیمی مانند مرگ، تنهایی و از دست دادن نیاز به بلوغ فکری دارد.

به تو بگویم

دیگر جا نیست
قلبت پُر از اندوه است
آسمان‌های تو آبی‌رنگیِ گرمایش را از دست داده است

زیرِ آسمانی بی‌رنگ و بی‌جلا زندگی می‌کنی
بر زمینِ تو، باران، چهره‌ی عشق‌هایت را پُرآبله می‌کند
پرندگانت همه مرده‌اند
در صحرایی بی‌سایه و بی‌پرنده زندگی می‌کنی
آن‌جا که هر گیاه در انتظارِ سرودِ مرغی خاکستر می‌شود.



دیگر جا نیست
قلبت پُراز اندوه است
خدایانِ همه آسمان‌هایت
بر خاک افتاده‌اند
چون کودکی
بی‌پناه و تنها مانده‌ای
از وحشت می‌خندی
و غروری کودن از گریستن پرهیزت می‌دهد.

این است انسانی که از خود ساخته‌ای
از انسانی که من دوست می‌داشتم
که من دوست می‌دارم.



دوشادوشِ زندگی
در همه نبردها جنگیده بودی
نفرینِ خدایان در تو کارگر نبود
و اکنون ناتوان و سرد
مرا در برابرِ تنهایی
به زانو در می‌آوری.

آیا تو جلوه‌ی روشنی از تقدیرِ مصنوعِ انسان‌های قرنِ مایی؟ ــ
انسان‌هایی که من دوست می‌داشتم
که من دوست می‌دارم؟



دیگر جا نیست
قلبت پُراز اندوه است.

می‌ترسی ــ به تو بگویم ــ تو از زندگی می‌ترسی
از مرگ بیش از زندگی
از عشق بیش از هر دو می‌ترسی.

به تاریکی نگاه می‌کنی
از وحشت می‌لرزی
و مرا در کنارِ خود
از یاد
می‌بری.

۱۳۳۴/۶/۱۹

این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بهار دیگر
گوهر بعدی:بدرود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.