۲۵۳۹ بار خوانده شده

شبانه

به محمود کیانوش
شب تار
شب بیدار
شب سرشار است.
زیباتر شبی برای مردن.

آسمان را بگو از الماسِ ستارگانش خنجری به من دهد.



شب
سراسرِ شب
یکسر
از حماسه‌ی دریای بهانه‌جو بی‌خواب مانده است.

دریای خالی
دریای بی‌نوا...



جنگلِ سالخورده به‌سنگینی نفسی کشید و جنبشی کرد
و مرغی که از کرانه‌ی ماسه‌پوشیده پَرکشیده‌بود
غریوکشان
به تالابِ تیره‌گون
درنشست.

تالابِ تاریک
سبک از خواب برآمد
و با لالای بی‌سکونِ دریای بیهوده
باز
به خوابی بی‌رؤیا
فروشد...



جنگل با ناله و حماسه بیگانه است
و زخمِ تبر را با لعابِ سبزِ خزه
فرومی‌پوشد.

حماسه‌ی دریا
از وحشتِ سکون و سکوت است.



شب تار است
شب بیمار است
از غریوِ دریای وحشت‌زده بیدار است
شب از سایه‌ها و غریوِ دریا سرشار است

زیباتر شبی برای دوست‌داشتن.

با چشمانِ تو مرا به الماسِ ستاره‌ها نیازی نیست.
با آسمان
بگو.
۱۳۳۷/۴/۱۷

اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مرثيه برای مردگانِ ديگر
گوهر بعدی:باران
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.