هوش مصنوعی:
این شعر به بحثی میان دو دیدگاه دربارهٔ وضعیت باد میپردازد: یکی که معتقد است باد مرده و دیگرانی که باور دارند باد زنده و فعال است. شاعر احساس شرمساری از مردگان را در زندگی خود بیان میکند و این حس را با تب شدید مقایسه میکند. در نهایت، گروهی که به زنده بودن باد اعتقاد دارند، آن را نماد مقاومت و تغییر میدانند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق اجتماعی و تمثیلهای سیاسی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهٔ بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی تصاویر مانند «آسیابِ خون» و «زخمی عظیم مُهلک» ممکن است برای خوانندگان جوان ترسناک یا نامفهوم باشد.
گفتی که باد مردهست ...
گفتی که:
«ــ باد، مُردهست!
از جای برنکنده یکی سقفِ رازپوش
بر آسیابِ خون،
نشکسته در به قلعهی بیداد،
بر خاک نفکنیده یکی کاخ
باژگون
مُردهست باد!»
گفتی:
«ــ بر تیزههای کوه
با پیکرش، فروشده در خون،
افسرده است باد!»
تو بارها و بارها
با زندگیت
شرمساری
از مردگان کشیدهای.
(این را، من
همچون تبی
ــ دُرُست
همچون تبی که خون به رگم خشک میکند ــ
احساس کردهام.)
□
وقتی که بیامید و پریشان
گفتی:
«ــ مُردهست باد!
بر تیزههای کوه
با پیکرِ کشیدهبهخونش
افسرده است باد!» ــ
آنان که سهمِ هواشان را
با دوستاقبان معاوضه کردند
در دخمههای تسمه و زرداب،
گفتند در جواب تو، با کبرِ دردِشان:
«ــ زنده است باد!
تازَنده است باد!
توفانِ آخرین را
در کارگاهِ فکرتِ رعدْاندیش
ترسیم میکند،
کبرِ کثیفِ کوهِ غلط را
بر خاک افکنیدن
تعلیم میکند.»
(آنان
ایمانِشان
ملاطی
از خون و پارهسنگ و عقاب است.)
□
گفتند:
«ــ باد زندهست،
بیدارِ کارِ خویش
هشیارِ کارِ خویش!»
گفتی:
«ــ نه! مُرده
باد!
زخمی عظیم مُهلک
از کوه خورده
باد!»
تو بارها و بارها
با زندگیت
شرمساری
از مُردگان کشیدهای،
این را من
همچون تبی که خون به رگم خشک میکند
احساس کردهام.
۸ بهمنِ ۱۳۵۳
«ــ باد، مُردهست!
از جای برنکنده یکی سقفِ رازپوش
بر آسیابِ خون،
نشکسته در به قلعهی بیداد،
بر خاک نفکنیده یکی کاخ
باژگون
مُردهست باد!»
گفتی:
«ــ بر تیزههای کوه
با پیکرش، فروشده در خون،
افسرده است باد!»
تو بارها و بارها
با زندگیت
شرمساری
از مردگان کشیدهای.
(این را، من
همچون تبی
ــ دُرُست
همچون تبی که خون به رگم خشک میکند ــ
احساس کردهام.)
□
وقتی که بیامید و پریشان
گفتی:
«ــ مُردهست باد!
بر تیزههای کوه
با پیکرِ کشیدهبهخونش
افسرده است باد!» ــ
آنان که سهمِ هواشان را
با دوستاقبان معاوضه کردند
در دخمههای تسمه و زرداب،
گفتند در جواب تو، با کبرِ دردِشان:
«ــ زنده است باد!
تازَنده است باد!
توفانِ آخرین را
در کارگاهِ فکرتِ رعدْاندیش
ترسیم میکند،
کبرِ کثیفِ کوهِ غلط را
بر خاک افکنیدن
تعلیم میکند.»
(آنان
ایمانِشان
ملاطی
از خون و پارهسنگ و عقاب است.)
□
گفتند:
«ــ باد زندهست،
بیدارِ کارِ خویش
هشیارِ کارِ خویش!»
گفتی:
«ــ نه! مُرده
باد!
زخمی عظیم مُهلک
از کوه خورده
باد!»
تو بارها و بارها
با زندگیت
شرمساری
از مُردگان کشیدهای،
این را من
همچون تبی که خون به رگم خشک میکند
احساس کردهام.
۸ بهمنِ ۱۳۵۳
۱۶۲۳
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:در شب
گوهر بعدی:فراقی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.