هوش مصنوعی:
این شعر به احساس تکرار و گذر زمان میپردازد، جایی که فرد با چهرهای آشنا اما ناشناخته روبهرو میشود که انگار بخشی از خود اوست. این چهره در آیینههای متقابل منعکس میشود و با هر برخورد ناملموس، چیزی از وجود فرد کم میکند، بیآنکه خودش متوجه شود. شاعر این تجربه را با حس غریبآشنایی و گذر بیپایان زمان پیوند میزند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق فلسفی و روانشناختی موجود در شعر، مانند تکرار، هویت و گذر زمان، برای درک و ارتباط نیاز به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی دارد. نوجوانان بالای 16 سال بهتر میتوانند با این مضامین ارتباط برقرار کنند.
در کوچهی آشتیکُنان
پیش میآید و پیش میآید
به ضربْآهنگِ طبلی از درون پنداری،
خیره در چشمانت
بیپروای تو
که راه بر او بربستهای انگاری.
در تو میرسد از تو برمیگذرد بیآنکه واپس نگرد
در گذرگاهِ بیپرهیزِ آشتیکُنان پنداری،
بیآنکه بهراستی بگذرد
چرا که عبورش تکراریست بیپایان انگاری.
یکی بیش نیست
گرچه صفی بیانتها را مانَد
ــ تداومِ انعکاسی در آیینههای رودررو پنداری ــ
و به هر اصطکاکِ ناملموس اما
چیزی از تو میکاهد در تو
بیاینکه تو خود دریابی
انگاری.
چهرهدرچهره بازش نمیشناسی
چنان است که رهگذری بیگانه، پنداری،
اما چندان که واپس نگری
در شگفت با خود میگویی:
ــ سخت آشنا مینماید
دیروز است انگاری.
۹ اردیبهشتِ ۱۳۶۷
به ضربْآهنگِ طبلی از درون پنداری،
خیره در چشمانت
بیپروای تو
که راه بر او بربستهای انگاری.
در تو میرسد از تو برمیگذرد بیآنکه واپس نگرد
در گذرگاهِ بیپرهیزِ آشتیکُنان پنداری،
بیآنکه بهراستی بگذرد
چرا که عبورش تکراریست بیپایان انگاری.
یکی بیش نیست
گرچه صفی بیانتها را مانَد
ــ تداومِ انعکاسی در آیینههای رودررو پنداری ــ
و به هر اصطکاکِ ناملموس اما
چیزی از تو میکاهد در تو
بیاینکه تو خود دریابی
انگاری.
چهرهدرچهره بازش نمیشناسی
چنان است که رهگذری بیگانه، پنداری،
اما چندان که واپس نگری
در شگفت با خود میگویی:
ــ سخت آشنا مینماید
دیروز است انگاری.
۹ اردیبهشتِ ۱۳۶۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:ترجمانِ فاجعه
گوهر بعدی:سرودِ قدیمیِ قحطسالی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.