هوش مصنوعی:
این شعر به توصیف آغازین زمین و تحول آن میپردازد، از زمانی که زمین هنوز سیارهای بیجان و بیشکل بود تا زمانی که حیات در آن پدید آمد. شاعر با زبان شاعرانه و استعاری، به پرسشهای فلسفی درباره منشأ عشق، حیات و آگاهی انسان میپردازد و رابطهی انسان با طبیعت و جهان را بررسی میکند.
رده سنی:
16+
محتوا دارای مفاهیم فلسفی و انتزاعی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، زبان شعر پیچیده و استعاری است که نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی خوانش شعر دارد.
سِفْرِ شُهود
زمین را انعطافی نبود
سیارهیی آتی بود
لُکِّه سنگی بود
آونگ
که هنوز مدار نمیشناخت زمین،
و سرگذشتِ سُرخش
تنها
التهابی درکناشده بود
فراپیشِ زمان.
سنگپارهیی بیتمیز که در خُشکای خمیرهاش هنوز
«خود» را خبر از «خویشتن» نبود،
که هنوز نه بهشتی بود
نه ماری و سیبی،
نه انجیربُنی که برگش
درزِ گندم را
شرم آموزد
از آن پس که بشکافد
از آن پس که سنگپاره واشِکافد
و زمین به اُلگوی ما شیار و تخمه شود:
سیّارهیی به عشوه گریزان
بر مدارِ خشک و خیساش
نا آگاه از میلاد و
بیخبر از مرگ.
چه به یکدیگر ماننده! شگفتا، چه به یکدیگر ماننده!
□
حضوری مشکوک در درون و
حضوری مشکوک در برون
مرزی مشکوک میانِ برون و درون ــ
عشق را چگونه بازشناختی؟
کجا پنهان بود حضورِ چنین آگاهت
بر آن تودهی بیادراک
در آن رُستاقِ کوتاهنوز؟
خفتهی بیدارِ کدام بستر بودی
کدام بسترِ ناگشوده؟
نوزادهی بالغِ کدام مادر بودی
کدام دوشیزهْمادرِ نابِسوده؟
سنگ
از تو
خاکِ بُستانی شدن چگونه آموخت؟
خاک
از تو
شیارِ پذیرا شدن چگونه آموخت؟
بذر
از شیار
امانِ محبت جُستن
جهان را
مَضیفِ مهربانِ گرسنگی خواستن
زنبور و پرنده را
بشارتِ شهد و سرود آوردن
ریشه را در ظلمات
به ضیافتِ آب و آفتاب بردن
چشم
بر جلوهی هستی گشودن و
چشم از حیات بربستن و
باز
گرسنه گداوار
دیده به زندگی گشودن
مردن و بازآمدن و دیگرباره بمردن...
این همه را
از کجا آموختی؟
□
آن پارهسنگِ بینشان بودم من در آن التهابِ نخستین
آن پارهْسکونِ خاموش بودم من در آن ملالِ بیخویشتنی
آن بودهی بیمکان بودم من
آن باشندهی بیزمان. ــ
به کدام ذکرم آزاد کردی
به کدام طلسمِ اعظم
به کدام لمسِ سرانگشتِ جادوی؟
از کجا دریافتی درختِ اسفندگان
بهاران را با احساسِ سبزِ تو سلام میگوید
و ببرِ بیشه
غرورش را در آیینهی احساسِ تو میآراید؟
از کجا دانستی؟
□
هنوز این آن پرسشِ سوزان است،
و چراغِ کهکشان را
به پُفی چه دردناک خاموش میکند اندوهِ این ندانستن:
برگِ بیظرافتِ آن باغِ هرگزتاهنوز
عشق را
ناشناخته
بَرابَرْنهادِ آزرم
چگونه کرد؟
(هنوز
این
آن پرسشِ سوزان است.)
۷ دیِ ۱۳۷۳
سیارهیی آتی بود
لُکِّه سنگی بود
آونگ
که هنوز مدار نمیشناخت زمین،
و سرگذشتِ سُرخش
تنها
التهابی درکناشده بود
فراپیشِ زمان.
سنگپارهیی بیتمیز که در خُشکای خمیرهاش هنوز
«خود» را خبر از «خویشتن» نبود،
که هنوز نه بهشتی بود
نه ماری و سیبی،
نه انجیربُنی که برگش
درزِ گندم را
شرم آموزد
از آن پس که بشکافد
از آن پس که سنگپاره واشِکافد
و زمین به اُلگوی ما شیار و تخمه شود:
سیّارهیی به عشوه گریزان
بر مدارِ خشک و خیساش
نا آگاه از میلاد و
بیخبر از مرگ.
چه به یکدیگر ماننده! شگفتا، چه به یکدیگر ماننده!
□
حضوری مشکوک در درون و
حضوری مشکوک در برون
مرزی مشکوک میانِ برون و درون ــ
عشق را چگونه بازشناختی؟
کجا پنهان بود حضورِ چنین آگاهت
بر آن تودهی بیادراک
در آن رُستاقِ کوتاهنوز؟
خفتهی بیدارِ کدام بستر بودی
کدام بسترِ ناگشوده؟
نوزادهی بالغِ کدام مادر بودی
کدام دوشیزهْمادرِ نابِسوده؟
سنگ
از تو
خاکِ بُستانی شدن چگونه آموخت؟
خاک
از تو
شیارِ پذیرا شدن چگونه آموخت؟
بذر
از شیار
امانِ محبت جُستن
جهان را
مَضیفِ مهربانِ گرسنگی خواستن
زنبور و پرنده را
بشارتِ شهد و سرود آوردن
ریشه را در ظلمات
به ضیافتِ آب و آفتاب بردن
چشم
بر جلوهی هستی گشودن و
چشم از حیات بربستن و
باز
گرسنه گداوار
دیده به زندگی گشودن
مردن و بازآمدن و دیگرباره بمردن...
این همه را
از کجا آموختی؟
□
آن پارهسنگِ بینشان بودم من در آن التهابِ نخستین
آن پارهْسکونِ خاموش بودم من در آن ملالِ بیخویشتنی
آن بودهی بیمکان بودم من
آن باشندهی بیزمان. ــ
به کدام ذکرم آزاد کردی
به کدام طلسمِ اعظم
به کدام لمسِ سرانگشتِ جادوی؟
از کجا دریافتی درختِ اسفندگان
بهاران را با احساسِ سبزِ تو سلام میگوید
و ببرِ بیشه
غرورش را در آیینهی احساسِ تو میآراید؟
از کجا دانستی؟
□
هنوز این آن پرسشِ سوزان است،
و چراغِ کهکشان را
به پُفی چه دردناک خاموش میکند اندوهِ این ندانستن:
برگِ بیظرافتِ آن باغِ هرگزتاهنوز
عشق را
ناشناخته
بَرابَرْنهادِ آزرم
چگونه کرد؟
(هنوز
این
آن پرسشِ سوزان است.)
۷ دیِ ۱۳۷۳
۱۵۷۲
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:ترانه
گوهر بعدی:قفس قفس اين قفس...
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.