هوش مصنوعی: راوی در یک باغ رها شده احساس می‌کند که مرز بین خود و باغ محو شده است. نور و صداهای مبهم فضایی رویایی ایجاد می‌کنند. با ظهور یک پیکر ناشناس که شباهتی دور به راوی دارد، باغ شروع به پژمردن می‌کند و راوی به سمت دریچه‌ای ناشناخته رها می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم انتزاعی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، ابهام و عمق موجود در متن ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر نامفهوم باشد.

باغی در صدا

در باغی رها شده بودم.
نوری بیرنگ و سبک بر من می وزید.
آیا من خود بدین باغ آمده بودم
و یا باغ اطراف مرا پر کرده بود؟
هوای باغ از من می گذشت
و شاخ و برگش در وجودم می لغزید.
آیا این باغ
سایه روحی نبود
که لحظه ای بر مرداب زندگی خم شده بود؟
ناگهان صدایی باغ را در خود جای داد،
صدایی که به هیچ شباهت داشت.
گویی عطری خودش را در آیینه تماشا می کرد.
همیشه از روزنه ای ناپیدا
این صدا در تاریکی زندگی ام رها شده بود.
سرچشمه صدا گم بود:
من ناگاه آمده بودم.
خستگی در من نبود:
راهی پیموده نشد.
آیا پیش از این زندگی ام فضایی دیگر داشت؟
ناگهان رنگی دمید:
پیکری روی علف ها افتاده بود.
انسانی که شباهت دوری با خود داشت.
باغ در ته چشمانش بود
و جا پای صدا همراه تپش هایش.
زندگی اش آهسته بود.
وجودش بیخبری شفافم را آشفته بود.
وزشی برخاست
دریچه ای بر خیرگی ام گشود:
روشنی تندی به باغ آمد.
باغ می پژمرد
و من به درون دریچه رها می شدم.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:برخورد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.