هوش مصنوعی: شاعر در اتاقی تاریک و مرداب‌گونه به سر می‌برد و زمزمهٔ خون در رگ‌هایش را می‌شنود. با ورود فردی با فانوس، زیبایی و روشنایی به فضای تاریک او وارد می‌شود، اما این حضور گذرا است و با ناپدید شدن آن فرد، شاعر بار دیگر در تاریکی و تنهایی غرق می‌شود و به جستجوی بی‌ثمر ادامه می‌دهد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و روان‌شناختی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از نمادهای پیچیده مانند تاریکی، فانوس، و گمگشتگی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

لحظه گمشده

مرداب اتاقم کدر شده بود
و من زمزمه خون را در رگ‌هایم می‌شنیدم.
زندگی‌ام در تاریکی ژرفی می‌‌گذشت.
این تاریکی، طرح وجودم را روشن می‌کرد.
در باز شد
و او با فانوسش به درون وزید.
زیبایی رها شدهٔی بود
و من دیده به راهش بودم:
رویای بی‌شکل زندگی‌ام بود.
عطری در چشمم زمزمه کرد.
رگ‌هایم از تپش افتاد.
همه رشته‌هایی که مرا به من نشان می‌داد
در شعله فانوسش سوخت:
زمان در من نمی‌گذشت.
شور برهنهٔی بودم.
او فانوسش را به فضا آویخت.
مرا در روشن‌ها می‌جست.
تار و پود اتاقم را پیمود
و به من ره نیافت.
نسیمی شعله فانوس را نوشید.
وزشی می‌گذشت
و من در طرحی جا می‌گرفتم،
در تاریکی ژرف اتاقم پیدا می‌شدم.
پیدا، برای که؟
او دیگر نبود.
آیا با روح تاریک اتاق آمیخت؟
عطری در گرمی رگ‌هایم جابه‌جا می‌شد.
حس کردم با هستی گمشده‌اش مرا می‌نگرد
و من چه بیهوده مکان را می‌کاوم:
آنی گم شده بود.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فانوس خیس
گوهر بعدی:لولوی شیشه ها
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.