هوش مصنوعی:
این شعر به توصیف فضایی غمگین و مهآلود میپردازد که در آن یک انسان مهآلود در اتاقی تهی و تاریک گرفتار شده است. درها بسته هستند و کلیدها گم شدهاند. عناصر طبیعی مانند نسیم، ابرها، باران و درخت بید به فضای شعر عمق میبخشند. تصویری از یک کودک با چشمان خاموش به شاخههای بید آویزان است که گویی به انسان مهآلود خیره شده است. راوی در طول شبهای تنهایی، انسان مهآلود را در شیشهها دیده است و مادرش او را از لولو (موجودی خیالی) پشت شیشهها میترساند. در پایان، انسان مهآلود از روی حوض کاشی میگذرد و با گریه به سمت راوی پرواز میکند. شیشه پنجره میشکند و لولوی شیشهها (انسان مهآلود) از بین میرود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق و نمادین است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، فضای غمگین و تاریک شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامناسب باشد.
لولوی شیشه ها
در این اتاق تهی پیکر
انسان مه آلود !
نگاهت به حلقه کدام در آویخته ؟
درها بسته
و کلیدشان در تاریکی دور شد.
نسیم از دیوارها می تراود:
گل های قالی می لرزد.
ابرها در افق رنگارنگ پرده پر می زنند.
باران ستاره اتاقت را پر کرد
و تو در تاریکی گم شده ای
انسان مه آلود!
پاهای صندلی کهنه ات در پاشویه فرو رفته .
درخت بید از خاک بسترت روییده
و خود را در حوض کاشی می جوید.
تصویری به شاخه بید آویخته :
کودکی که چشمانش خاموشی ترا دارد،
گویی ترا می نگرد
و تو از میان هزاران نقش تهی
گویی مرا می نگری
انسان مه آلود!
ترا در همه شب های تنهایی
توی همه شیشه ها دیده ام.
مادر مرا می ترساند:
لولو پشت شیشه هاست!
و من توی شیشه ها ترا میدیدم.
لولوی سرگردان !
پیش آ،
بیا در سایه هامان بخزیم .
درها بسته
و کلیدشان در تاریکی دور شد.
بگذار پنجره را به رویت بگشایم.
انسان مه آلود از روی حوض کاشی گذشت
و گریان سویم پرید.
شیشه پنجره شکست و فرو ریخت:
لولوی شیشه ها
شیشه عمرش شکسته بود.
انسان مه آلود !
نگاهت به حلقه کدام در آویخته ؟
درها بسته
و کلیدشان در تاریکی دور شد.
نسیم از دیوارها می تراود:
گل های قالی می لرزد.
ابرها در افق رنگارنگ پرده پر می زنند.
باران ستاره اتاقت را پر کرد
و تو در تاریکی گم شده ای
انسان مه آلود!
پاهای صندلی کهنه ات در پاشویه فرو رفته .
درخت بید از خاک بسترت روییده
و خود را در حوض کاشی می جوید.
تصویری به شاخه بید آویخته :
کودکی که چشمانش خاموشی ترا دارد،
گویی ترا می نگرد
و تو از میان هزاران نقش تهی
گویی مرا می نگری
انسان مه آلود!
ترا در همه شب های تنهایی
توی همه شیشه ها دیده ام.
مادر مرا می ترساند:
لولو پشت شیشه هاست!
و من توی شیشه ها ترا میدیدم.
لولوی سرگردان !
پیش آ،
بیا در سایه هامان بخزیم .
درها بسته
و کلیدشان در تاریکی دور شد.
بگذار پنجره را به رویت بگشایم.
انسان مه آلود از روی حوض کاشی گذشت
و گریان سویم پرید.
شیشه پنجره شکست و فرو ریخت:
لولوی شیشه ها
شیشه عمرش شکسته بود.
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:لحظه گمشده
گوهر بعدی:مرز گمشده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.