هوش مصنوعی:
شاعر در این اشعار از عشق نافرجام و فراموشی توسط معشوق مینالد. او از درد جدایی، بیاعتنایی معشوق و امیدهای بربادرفته سخن میگوید و در نهایت، به توصیف جسمانی معشوق و تمایل به وصال میپردازد.
رده سنی:
18+
اشارههای مستقیم به وصال جسمانی و توصیفات احساسی و عاشقانهای که ممکن است برای مخاطبان زیر 18 سال نامناسب باشد.
انتقام
باز کن از سر گیسویم بند
پند بس کن ، که نمی گیرم پند
در امید عبثی دل بستن
تو بگو تا به کی آخر ، تا چند
از تنم جامه برون آر و بنوش
شهد سوزندهٔ لبهایم را
تا به کی در عطشی دردآلود
به سر آرم همه شبهایم را
خوب دانم که مرا برده ز یاد
من هم از دل بکنم بنیادش
باده ای ، ای که ز من بی خبری
باده ای تا ببرم از یادش
شاید از روزنهٔ چشمی شوخ
برق عشقی به دلش تافته است
من اگر تازه و زیبا بودم
او ز من تازه تری یافته است
شاید از کام زنی نوشیده است
گرمی و عطر نفسهای مرا
دل به او داده و برده است ز یاد
عشق عصیانی و زیبای مرا
گر تو دانی و جز اینست ، بگو
پس چه شد نامه ، چه شد پیغامش
خوب دانم که مرا برده ز یاد
زآنکه شیرین شده از من کامش
منشین غافل و سنگین و خموش
زنی امشب ز تو می جوید کام
در تمنای تن و آغوشی است
تا نهد پای هوس بر سر نام
عشق طوفانی بگذشتهٔ او
در دلش ناله کنان می میرد
چون غریقی است که با دست نیاز
دامن عشق تو را می گیرد
دست پیش آر و در آغوشش گیر
این لبش ، این لب گرمش ای مرد
این سر و سینهٔ سوزندهٔ او
این تنش ، این تن ِ نرمش ، ای مرد
پند بس کن ، که نمی گیرم پند
در امید عبثی دل بستن
تو بگو تا به کی آخر ، تا چند
از تنم جامه برون آر و بنوش
شهد سوزندهٔ لبهایم را
تا به کی در عطشی دردآلود
به سر آرم همه شبهایم را
خوب دانم که مرا برده ز یاد
من هم از دل بکنم بنیادش
باده ای ، ای که ز من بی خبری
باده ای تا ببرم از یادش
شاید از روزنهٔ چشمی شوخ
برق عشقی به دلش تافته است
من اگر تازه و زیبا بودم
او ز من تازه تری یافته است
شاید از کام زنی نوشیده است
گرمی و عطر نفسهای مرا
دل به او داده و برده است ز یاد
عشق عصیانی و زیبای مرا
گر تو دانی و جز اینست ، بگو
پس چه شد نامه ، چه شد پیغامش
خوب دانم که مرا برده ز یاد
زآنکه شیرین شده از من کامش
منشین غافل و سنگین و خموش
زنی امشب ز تو می جوید کام
در تمنای تن و آغوشی است
تا نهد پای هوس بر سر نام
عشق طوفانی بگذشتهٔ او
در دلش ناله کنان می میرد
چون غریقی است که با دست نیاز
دامن عشق تو را می گیرد
دست پیش آر و در آغوشش گیر
این لبش ، این لب گرمش ای مرد
این سر و سینهٔ سوزندهٔ او
این تنش ، این تن ِ نرمش ، ای مرد
۱۷۴۷
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:گریز و درد
گوهر بعدی:دیو ِشب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.