۷۲۰ بار خوانده شده

قربانی

امشب بر آستان جلال تو
آشفته ام ز وسوسهٔ الهام

جانم از این تلاش به تنگ آمد
ای شعر ... ای الههٔ خون آشام




دیریست کان سرود خدایی را
در گوش من به مهر نمی خوانی

دانم که باز تشنهٔ خون هستی
اما ... بس است این همه قربانی




خوش غافلی که از سر خودخواهی
با بنده ات به قهر چه ها کردی

چون مهر خویش در دلش افکندی
او را ز هر چه داشت جدا کردی




دردا که تا به روی تو خندیدم
در رنج من نشستی و کوشیدی

اشکم چو رنگ خون شقایق شد
آن را به جام کردی و نوشیدی




چون نام خود به پای تو افکندم
افکندیَم به دامن دام ننگ

آه ... ای الهه کیست که می کوبد
آیینهٔ امید مرا بر سنگ ؟




در عطر بوسه های گناه آلود
رویای آتشین تو را دیدم

همراه با نوای غمی شیرین
در معبد سکوت تو رقصیدم




اما ... دریغ و درد که جز حسرت
هرگز نبوده باده به جام من

افسوس ... ای امید خزان دیده
کو تاج پر شکوفهٔ نام من ؟




از من جز این دو دیدهٔ اشک آلود
آخر بگو ... چه مانده که بستانی ؟

ای شعر ... ای الههٔ خون آشام
دیگر بس است ... این همه قربانی !
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:اندوه پرست
گوهر بعدی:آرزو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.