هوش مصنوعی: شعر توصیفی از یک شب بارانی و ساکت در شهر است که با تصاویر رویایی و احساسی از تنهایی، انتظار و عشق همراه شده است. عناصری مانند باران، باد، نور محو و کوچه‌های خاموش به ایجاد فضایی غمگین و وهم‌انگیز کمک می‌کنند. شاعر از احساسات عمیق انسانی مانند عشق، انتظار و ناامیدی سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا سنگین باشد. همچنین، فضای غمگین و برخی تصاویر مانند 'مرده‌ای گویی درون حفرهٔ گوری' ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

قصه ای در شب

چون نگهبانی که در کف مشعلی دارد
می خرامد شب در میان شهر خواب آلود

خانه ها با روشنایی های رویایی
یک به یک در گیر و دار بوسهٔ بدرود




ناودانها ناله ها سر داده در ظلمت
در خروش از ضربه های دلکش باران

می خزد بر سنگفرش کوچه های دور
نور محوی از پی فانوس شبگردان




دست زیبایی دری را می گشاید نرم
می دود در کوچه برق چشم تبداری

کوچه خاموشست و در ظلمت نمی پیچد
بانگ پای رهرُوی از پشت دیواری




باد از ره میرسد عریان و عطر آلود
خیس ، باران می کشد تن بر تن دهلیز

در سکوت خانه می پیچد نفس هاشان
ناله های شوقشان ارزان و وهم انگیز




چشمها در ظلمت شب خیره بر راهست
جوی می نالد که ( آیا کیست دلدارش ؟ )

شاخه ها نجوا کنان در گوش یکدیگر
( ای دریغا ... در کنارش نیست دلدارش )




کوچه خاموشست و در ظلمت نمی پیچد
بانگ پای رهرُوی از پشت دیواری

می خزد در ‌آسمان خاطری غمگین
نرم نرمک ابر دود آلود پنداری




بر که می خندد فسون چشمش ای افسوس ؟
وز کدامین لب لبانش بوسه می جوید ؟

پنجه اش در حلقهٔ موی ِکه می لغزد ؟
با که در خلوت به مستی قصه میگوید ؟




تیرگیها را به دنبال چه میکاوم ؟
پس چرا در انتظارش باز بیدارم ؟

در دل مردان کدامین مهر جاوید است ؟
نه ... دگر هرگز نمی آید به دیدارم




پیکری گم می شود در ظلمت دهلیز
باد در را با صدایی خشک می بندد

مرده ای گویی درون حفرهٔ گوری
بر امیدی سست و بی بنیاد می خندد
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:اندوه ِ تنهایی
گوهر بعدی:شکستِ نیاز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.