هوش مصنوعی: این شعر از چندین صحنه‌ی طبیعی و عاطفی در سر کوه بلند تشکیل شده است. صحنه‌هایی مانند باد سحرگاهی، باران و ابر، آهوی خسته، عقاب جان‌سپرده، و لحظه‌ی عاشقانه‌ی شاعر با معشوقه‌اش. در نهایت، پیامی فلسفی درباره‌ی هستی به عنوان سایه‌ای از ابر ارائه می‌شود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد، اما نوجوانان و بزرگسالان می‌توانند با این مضامین ارتباط برقرار کنند.

سر کوه بلند

سر کوه بلند آمد سحر باد
ز توفانی که می‌آمد خبر داد
درخت و سبزه لرزیدند و لاله
به خاک افتاد و مرغ از چهچهه افتاد
سر کوه بلند ابر است و باران
زمین غرق گل و سبزهٔ بهاران
گل و سبزهٔ بهاران خاک و خشت است
برای آن که دور افتد ز یاران
سر کوه بلند آهوی خسته
شکسته دست و پا، غمگین نشسته
شکست دست و پا درد است، اما
نه چون درد دلش کز غم شکسته
سر کوه بلند افتان و خیزان
چکان خونش از دهان زخم و ریزان
نمی‌گوید پلنگ پیر مغرور
که پیروزید از ره، یا گریزان
سر کوه بلند آمد عقابی
نه هیچش ناله‌ای، نه پیچ و تابی
نشست و سر به سنگی هشت و جان داد
غروبی بود و غمگین آفتابی
سر کوه بلند از ابر و مهتاب
گیاه و گل گهی بیدار و گه خواب
اگر خوابند اگر بیدار، گویند
که هستی سایهٔ ابر است، دریاب
سر کوه بلند آمد حبیبم
بهاران بود و دنیا سبز و خرم
در آن لحظه که بوسیدم لبش را
نسیم و لاله رقصیدند با هم
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیده
گوهر بعدی:مرثیه
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۲/۱/۳۰ ۱۲:۵۷

ای کاش باصدای زنده یاداخوان پخش میشد