هوش مصنوعی: متن روایتگر حکایتی است دربارهٔ بارانی که مرزها و محدودیت‌ها را از بین می‌برد و دنیایی را توصیف می‌کند که در آن آرزوها دست‌یافتنی‌تر شده‌اند و مفاهیمی مانند نجابت و سعادت به واقعیت پیوسته‌اند. راوی باور دارد که این شهر افسانه‌ای وجود دارد، اما در نهایت به این نتیجه می‌رسد که همه این‌ها تنها یک رویا بوده‌است.
رده سنی: 12+ متن دارای مفاهیم انتزاعی و شاعرانه است که ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'شکستن مرزها' یا 'محال نبودن نجابت' نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً از سن 12 سالگی به بعد در افراد شکل می‌گیرد.

گفت و گو

... باری، حکایتی ست
حتی شنیده‌ام
بارانی آمده ست و به راه اوفتاده سیل
هر جا که مرز بوده و خط،‌ پاک شسته است
چندان که شهربند قرقها شکسته است
و همچنین شنیده‌ام آنجا
باران بال و پر
می‌بارد از هوا
دیگر بنای هیچ پلی بر خیال نیست
کوته شده ست فاصلهٔ دست و آرزو
حتی نجیب بودن و ماندن، محال نیست
بیدار راستین شده خواب فسانه‌ها
مرغ سعادتی که در افسانه می‌پرید
هر سو زند صلا
کای هر کی! بیا
زنبیل خویش پر کن، از آنچت آرزوست
و همچنین شنیده‌ام آنجا
چی؟
لبخند می‌زنی؟
من روستاییم، نفسم پاک و راستین
باور نمی‌کنم که تو باور نمی‌کنی
آری، حکایتی ست
شهری چنین که گفتی، الحق که آیتی ست
اما
من خواب دیده‌ام
تو خواب دیده‌ای
او خواب دیده است
ما خواب دی...ـ
بس است
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مرثیه
گوهر بعدی:ساعت بزرگ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.