هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف سفری عرفانی و روحانی می‌پردازد که در همراهی با معشوق یا وجودی مقدس تجربه کرده است. او از گذر از صحرای خدا، رسیدن به دیار غربت آشنا، و تجربه‌های روحانی مانند سبکبالی و رهایی سخن می‌گوید. این سفر پر از نمادهای طبیعت مانند سبزه، عطر، باران طلا، و عناصر عرفانی مانند نور و حیرانی است. شاعر در نهایت از رسیدن به مقصدی ناشناخته و پر از شکوه و عظمت سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و شاعرانه است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، استفاده از نمادها و استعاره‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

سبز

با تو دیشب تا کجا رفتم
تا خدا وانسوی صحرای خدا رفتم
من نمی‌گویم ملایک بال در بالم شنا کردند
من نمی‌گویم که باران طلا آمد
لیکی عطر سبز سایه پرورده
ای پری که باد می بردت
از چمنزار حریر پر گل پرده
تا حریم سایه‌های سبز
تا بهار سبزه‌های عطر
تا دیاری که غریبیهاش می‌آمد به چشم آشنا، رفتم
پا به پای تو که می‌بردی مرا با خویش
همچنان کز خویش و بی خویشی
در رکاب تو که می‌رفتی
هم عنان با نور
در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حیرانی
سوی اقصا مرزهای دور
تو اصیل اسب بی آرام من، تو چتر طاووس نر مستم
تو گرامی‌تر تعلق،‌ زمردین زنجیر زهر مهربان من
پا به پای تو
تا تجرد تا رها رفتم
غرفه‌های خاطرم پر چشمک نور و نوازش‌ها
موجساران زیر پایم رام‌تر پل بود
شکرها بود و شکایت‌ها
رازها بود و تأمل بود
با همه سنگینی بودن
و سبکبالی بخشودن
تا ترازویی که یک سال بود در آفاق عدل او
عزت و عزل و عزا رفتم
چند و چون‌ها در دلم مردند
که به سوی بی چرا رفتم
شکر پر اشکم نثارت باد
خانه‌ات آبادی ویرانی سبز عزیز من
ای زبرجد گون نگین،‌ خاتمت بازیچهٔ هر باد
تا کجا بردی مرا دیشب
با تو دیشب تا کجا رفتم
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:و نه هیچ
گوهر بعدی:صبح
نظرها و حاشیه ها
مریم صالحی
۱۴۰۰/۱۲/۷ ۲۰:۳۳

تقدیم به علیرضایم