۲۹۱ بار خوانده شده
گَر باغ ازو واقِف بُدی از شاخِ تَر خون آمدی
وَرْ عقل ازو آگَهْ بُدی از چَشمْ جَیحون آمدی
گَر سَر بُرون کردی مَهَش روزی زِ قُرصِ آفتاب
ذَرّه به ذَرّه در هوا لیلیّ و مَجنون آمدی
وَرْ گنجهایِ لَعْلِ او یک گوشه بر پَستی زدی
هر گوشه ویرانهیی صد گنجِ قارون آمدی
نَقْشی که بر دل میزَنَد بر دیده گَر پیدا شُدی
هر دست و رو ناشُستهیی چون شیخْ ذَاالنّون آمدی
وَرْ سِحْرِ آن کَس نیستی کو چَشم بَندی میکُند
چون چَشم و دل این جسم و تَن بر سَقْفِ گَردون آمدی
ای خواجه نَظّاره گَر تا چند باشد این نَظَر
ارزان بُدی گَر زین نَظَر معشوقْ بیرون آمدی
مهمانِ نو آمد ولی این لوتْ عالم را بَس است
دو کَوْن اگر مهمان شُدی این لوتْ اَفْزون آمدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وَرْ عقل ازو آگَهْ بُدی از چَشمْ جَیحون آمدی
گَر سَر بُرون کردی مَهَش روزی زِ قُرصِ آفتاب
ذَرّه به ذَرّه در هوا لیلیّ و مَجنون آمدی
وَرْ گنجهایِ لَعْلِ او یک گوشه بر پَستی زدی
هر گوشه ویرانهیی صد گنجِ قارون آمدی
نَقْشی که بر دل میزَنَد بر دیده گَر پیدا شُدی
هر دست و رو ناشُستهیی چون شیخْ ذَاالنّون آمدی
وَرْ سِحْرِ آن کَس نیستی کو چَشم بَندی میکُند
چون چَشم و دل این جسم و تَن بر سَقْفِ گَردون آمدی
ای خواجه نَظّاره گَر تا چند باشد این نَظَر
ارزان بُدی گَر زین نَظَر معشوقْ بیرون آمدی
مهمانِ نو آمد ولی این لوتْ عالم را بَس است
دو کَوْن اگر مهمان شُدی این لوتْ اَفْزون آمدی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.