هوش مصنوعی: این شعر به موضوع پاکی و ناپاکی در وجود انسان‌ها می‌پردازد. شاعر از تضاد بین پاکی مانند شبنم و ناپاکی مانند خزیدن در خاک سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که همه انسان‌ها به نوعی آلوده هستند. او از دردهای بشری، مرگ پاکان و فراموشی آنان می‌گوید و در نهایت، از کبوترهایی که بی‌گناه کشته شده‌اند یاد می‌کند و آرزو می‌کند که پرنده دردهایش نیز مانند آن‌ها پرواز کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از تصاویر و مضامین مانند مرگ، ناپاکی و اندوه ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

هستان

گفت و گو از پاک و ناپاک است
وز کم وبیش زلال آب و آیینه
وز سبوی گرم و پر خونی که هر ناپاک یا هر پاک
دارد اندر پستوی سینه
هر کسی پیمانه‌ای دارد که پرسد چند و چون از وی
گوید این ناپاک و آن پاک است
این بسان شبنم خورشید
وان بسان لیسکی لولنده در خاک است
نیز من پیمانه‌ای دارم
با سبوی خویش، کز آن می‌تراود زهر
گفت و گو از دردناک افسانه‌ای دارم
ما اگر چون شبنم از پاکان
یا اگر چون لیسکان ناپاک
گر نگین تاج خورشیدیم
ورنگون ژرفنای خاک
هرچه این، آلوده‌ایم، آلوده‌ایم، ای مرد
آه، می‌فهمی چه می‌گویم؟
ما به هست آلوده‌ایم، آری
همچنان هستان هست و بودگان بوده‌ایم، ای مرد
نه چو آن هستان اینک جاودانی نیست
افسری زروش هلال آسا، به سرهامان
ز افتخار مرگ پاکی، در طریق پوک
در جوار رحمت ناراستین آسمان به غنوده ایم، ای مرد
که دگر یادی از آنان نیست
ور بود، جز در فریب شوم دیگر پاکجانان نیست
گفت و گو از پاک و ناپاک است
ما به هست آلوده‌ایم، ای پاک! و ای ناپاک
پست و ناپاکیم ما هستان
گر همه غمگین، اگر بی غم پاک می‌دانی کیان بودند؟
آن کبوترها که زد در خونشان پرپر
سربی سرد سپیده دم
بی جدال و جنگ
ای به خون خویشتن آغشت‌گان کوچیده زین تنگ آشیان ننگ
ای کبوترها
کاشکی پر می‌زد آنجا مرغ دردم، ای کبوترها
که من ار مستم، اگر هوشیار
گر چه می‌دانم به هست آلوده مردم، ای کبوترها
در سکوت برج بی کس مانده‌تان هموار
نیز در برج سکوت و عصمت غمگینتان جاوید
های پاکان! های پاکان! گوی
می‌خروشم زار
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:چاووشی
گوهر بعدی:باغ من
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۰/۲/۱۱ ۰۰:۴۴

سبز خطان و عزیزانی که الواح سحر را سرخ رو کردند .

آن کبوتر ها که زد در خون شان پرپر

سربیِ سرد سپیده دم .