هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تنهایی، غم و بی‌قراری خود می‌گوید و از روزگار سخت و نبود یاران غمگسار شکایت می‌کند. او از جفاهای معشوق و اشک‌های بی‌قرارش سخن می‌گوید و به گذشته‌های شیرین و امیدهای بهاری اشاره می‌کند. در نهایت، با اشاره به شب وصال و انتظارش، حس تاریکی بخت خود را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق مانند غم، تنهایی و انتظار است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

اشک بیقراری

در این زمانه نه یاری، نه غمگساری هست
غریب کشور حسنیم روزگاری هست

ز شوخ چشمی و طنّازی و جفا جوئی
به دامن مژه ام اشک بیقراری هست

شکست خار کهن آشیان گلزارم
همی شنیده ام از بلبلان بهاری هست

ز ابر دست تو منّت نمی‌کشم ساقی
اگر قدح ندهی، چشم میگساری هست

شب وصال صبوحی ز بخت تیرهٔ خویش
خبر نداشت ز پی شام، انتظاری هست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سودای دوست
گوهر بعدی:تشنگی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.