۳۶۵ بار خوانده شده

چشم نرگس

غم درآمد ز درم چون ز برم یار برفت
عیش و نوش و طربم، جمله به یکبار برفت

بنوشتم چو ز بی مهریت ای مه، شرحی
آتش افتاد به لوح و، قلم از کار برفت

خواست نرگس که به چشم تو کند همچشمی
نتوانست، سر افکنده و بیمار برفت

مگر از روی تو، بلبل سخنی گفت به گل
که بزد چاک گریبان و، ز گلزار برفت؟

چهره زرد من، از هجر رخت گلگون شد
بسکه خون دلم از دیده به رخسار برفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:تشنگی
گوهر بعدی:آتشی در خرمن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.