هوش مصنوعی: این شعر از پایان یافتن دوران هجران و محنت سخن می‌گوید و با آمدن صبح و باد صبا، امید و شادی بازمی‌گردد. شاعر از بازگشت معشوق و شادی او سخن می‌گوید و از خداوند به خاطر این نعمت سپاسگزاری می‌کند. همچنین، از باده‌نوشی و موسیقی به عنوان نمادهای شادی و رهایی یاد می‌شود.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نیاز به درک عمیق‌تری داشته باشد. همچنین، اشاره به باده‌نوشی و مستی ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر مناسب نباشد.

خمخانه حق

شام هجران مرا صبح نمایان آمد
محنت آخر شد و اندوه به پایان آمد

نفس باد صبا باز مسیحائی کرد
مگر از زلف خم در خم جانان آمد

شکر ایزد که دگر بار، به کوری رقیب
دلبرم شاد رخ و خرّم و خندان آمد

عجبی نیست گرم از کرم پیر مغان
رنج راحت شد و هم درد به درمان آمد

گر چه بسیار چشیدی ستم ز هر فراق
دلبر شاد به بزمت شکرستان آمد

ساقیا! ساغر لبریز از آن باده بده
که ز خمخانهٔ حق، هدیه به مستان آمد

مطرب! آغاز کن آن نغمهٔ داوودی را
که ز الحان خوشش، جان به سلیمان آمد

مژده ای صدر نشینان صف میکده، باز
که صبوحی ز حرم مست و غزلخوان آمد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:چشمه، دریا، قطره ...
گوهر بعدی:همت مردانه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.