هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غزل‌گونه، احساسات عمیق شاعر را نسبت به معشوق و خاطرات گذشته بیان می‌کند. شاعر از روزهایی یاد می‌کند که تنها او و دلش در محضر معشوق بودند و هیچ کس دیگری نبود. او از جادوی زلف و چشم‌های معشوق سخن می‌گوید و از بی‌وفایی‌ها و دردهای عاشقانه شکایت می‌کند. در نهایت، شاعر از حسرت و آرزوهای بربادرفته می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و گاهی پیچیده است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند حسرت و بی‌وفایی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

چشم هندو

یاد از آن روزی که کس را ره در این محضر نبود
ما و دل بودیم و غیر از ما کس دیگر نبود

آشنا با لعل جانبخش تو هر شب تا سحر
وقت مستی جز لب ما و لب ساغر نبود

زلف جادویش چنین جادوگری بر سر نداشت
چشم هندویش چنین طرّار و وحشیگر نبود

جز زبان شانه و دوست من و باد صبا
دست کس با زلف مشکین تو بازیگر نبود

چهر زرد و اشک گلگونم بها و قیمتی
داشت در نزد تو و حاجت به سیم و زر نبود

دوش در مستی بعزم کشتنم برخاست لیک
مردم از حسرت که در دستش چرا خنجر نبود

قصّه ها از بی‌وفائیها صبوحی تا ابد
بر زبان‌ها رانده شد لیکن مرا باور نبود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بازار سنبل
گوهر بعدی:ماجرای دل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.