هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از غم و دلتنگی، عشق و دلباختگی، و ناامیدی از وصال معشوق سخن میگوید. او از درد فراق، بیوفایی معشوق، و رنجهای عشق شکایت میکند و در نهایت از ترس فرار قاتل (معشوق) پیش از مرگ خود میترسد.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عاطفی عمیق و غمانگیز است که ممکن است برای نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'قاتل' و 'کشته شدن' ممکن است نیاز به بلوغ ذهنی برای درک استعارههای شعری داشته باشد.
ماجرای دل
گفته بودی که بیائی، غمم از دل برود
آنچنان جای گرفته است که مشکل برود
پایم از قوت رفتار، فرو خواهد ماند
خنک آن کس که حذر کرد، پی دل برود
گر همه عمر، نداده است کسی دل به خیال
چون بیاید به سر کوی تو، بیدل برود
کس ندیدم که در این شهر، گرفتار تو نیست
مگر آنکس که به شب آید و غافل برود
ساربان! تند مران، ورنه، چنان میگریم
که تو و ناقه و محمل، همه در گل برود
سر آن کشته بنازم که پس از کشته شدن
سر خود گیرد و اندر پی قاتل برود
باکم از کشته شدن نیست، از آن میترسم
که هنوزم رمقی باشد و قاتل برود
گر همه عمر صبوحی خوش و شیرین باشد
این سخن ماند ندانم که چه با دل برود
آنچنان جای گرفته است که مشکل برود
پایم از قوت رفتار، فرو خواهد ماند
خنک آن کس که حذر کرد، پی دل برود
گر همه عمر، نداده است کسی دل به خیال
چون بیاید به سر کوی تو، بیدل برود
کس ندیدم که در این شهر، گرفتار تو نیست
مگر آنکس که به شب آید و غافل برود
ساربان! تند مران، ورنه، چنان میگریم
که تو و ناقه و محمل، همه در گل برود
سر آن کشته بنازم که پس از کشته شدن
سر خود گیرد و اندر پی قاتل برود
باکم از کشته شدن نیست، از آن میترسم
که هنوزم رمقی باشد و قاتل برود
گر همه عمر صبوحی خوش و شیرین باشد
این سخن ماند ندانم که چه با دل برود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
۱۷۱۲
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:چشم هندو
گوهر بعدی:تلخ و شیرین
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۰/۴/۵ ۱۵:۴۲
باسلام واحترام،اینجانب بااجازه میخواهم بیت هفتم این غزل زیباراکه هنگام آشنایی باغریبه ای به اوهدیه نمودم تغییردهم.رخصت:باکم ازکشته شدن نیست.من که هرروزه به صدمیرم وقاتل نرود.شاطرعباس توصبحی!وازشب خبرت نیست.که به آنی ونگاهی هزارپاره کندجان را،هنوزم نرود.باتشکر