هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی شدید به معشوق سخن می‌گوید. او از گرفتاری در زلف معشوق، سوختن در عشق، احساس خواری و بی‌توجهی معشوق، و فداکاری‌های خود برای این عشق می‌گوید. همچنین، از رویاهایش درباره معشوق و رنج مهجوری یاد می‌کند و بیان می‌کند که حاضر است جان خود را در راه این عشق فدا کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فداکاری در عشق و رنج مهجوری نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

حلقۀ زلف

تا در آن حلقهٔ زلف تو گرفتار شدم
سوختم تا که من از عشق خبردار شدم

من چه کردم که چنین از نظرت افتادم
چاره‌ای کن که به لُطف تو گنهکار شدم

خواب دیدم که سر زلف تو در دستم بود
بوی عطری به مشامم زد و بیدار شدم

تا در آن سلسلهٔ زلف تو افتادم من
بی‌سبب چیست که پیش نظرت خوار شدم

برو ای باد صبا بر سر کویش تو بگو
که ز مهجوری تو دست و دل از کار شدم

جان بلب آمد و راز تو نگفتم به کسی
نقد جان دادم و عشق تو خریدار شدم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:آوازۀ عاشقی
گوهر بعدی:دلبر فرزانه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.