هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد دل و رنج‌های عاشقانه خود سخن می‌گوید. او از بی‌وفایی و جفای معشوق شکایت کرده و بیان می‌کند که به دلیل رفتار معشوق و مکر دشمنان، شب‌ها را تا سحر بیدار مانده است. شاعر از معشوق می‌خواهد که گواه دلش باشد و از او می‌پرسد که چه دیده است. همچنین، او از تأثیرات جادویی معشوق بر دلش و نشانه‌های حضور او در زندگی خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات و مفاهیم مانند مکر دشمنان و جادو نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی برای درک کامل دارند.

غزل شمارهٔ ۲۴۷۵

باز تُرُش شُدی مگر یارِ دِگَر گُزیده‌یی
دستِ جَفا گُشاده‌یی پایِ وَفا کَشیده‌یی

دوشْ زِ دَردِ دلْ مَها تا به سَحَر نَخُفته‌اَم
زان که تو مَکْرِ دشمنان در حَقِ من شنیده‌یی

ای دَمِ آتشینِ من خیز تویی گواهِ دل
ای شبِ دوشِ منْ بیا راست بگو چه دیده‌یی؟

آیِنِه‌یی خریده‌یی می‌نِگَری به رویِ خود
در پَس پَرده رفته‌یی پَرده من دَریده‌یی

عقلْ کجا که من کُنون چاره کارِ خود کُنم؟
عقل بِرَفت یاوه شُد تا تو به من رَسیده‌یی

لُعْبَتِ صورتِ مرا دوخته‌یی به جادویی
سوزن‌هایِ بوالْعَجَب در دلِ من خَلیده‌یی

بر دَر و بامِ دل نِگَر جُمله نشانِ پایِ توست
بر دَر و بامِ مردمان دوشْ چرا دویده‌یی؟

هر کِه حَدیث می‌کُند بر لَبِ او نَظَر کُنم
از هَوَسِ دَهانِ تو تا لبِ کِه گَزیده‌یی

تُهمَتِ دُزد بَرنَهَم هر کِه دَهَد نشانِ تو
کین زِ کجا گرفته‌یی؟ وین زِ کجا خَریده‌یی؟
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.