هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی و نیاز به وصال با معشوق حقیقی سخن میگوید. او از تشنگی روح خود و نیاز به رهایی از دوزخ دنیوی میگوید و عشق را تنها داروی نجاتبخش میداند. شاعر از قدرت عشق و تأثیر آن بر عقل و روح سخن میگوید و در نهایت به سوی قصر خامشان و شهر عشق دعوت میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۴۷۴
ریگْ زِ آبْ سیر شُد من نَشُدم زِهی زِهی
لایِقِ خَرکَمانِ من نیست دَرین جهان زِهی
بَحرْ کَمینه شَربَتَم کوهْ کَمینه لُقمه ام
من چه نَهنگَم ای خدا بازگُشا مرا رَهی
تشنه تَر از اَجَل مَنَم دوزخ وار میتَنَم
هیچ رَسَد عَجَب مرا لُقمه زَفتِ فَربهی؟
نیست نِزارِ عشق را جُز که وصالْ دارویی
نیست دَهانِ عشق را جُز کَفِ تو عَلَف دَهی
عقلْ به دامِ تو رَسَد هم سَر و ریشْ گُم کُند
گر چه بُوَد گِران سَری گر چه بُوَد سَبُک جَهی
صِدْقْ نَهَنده هم تویی در دلِ هر موحّدی
نَقْش کُننده هم تویی در دلِ هر مُشَبِّهی
نوحْ زِ اوجِ موجِ تو گشته حَریفِ تَختهیی
روحْ زِ بویِ کویِ تو مَست و خَراب و والِهی
خامُش باش و باز رو جانِبِ قَصرِ خامُشان
باز به شهر عشق رو ای تو فَکَنده در دِهی
لایِقِ خَرکَمانِ من نیست دَرین جهان زِهی
بَحرْ کَمینه شَربَتَم کوهْ کَمینه لُقمه ام
من چه نَهنگَم ای خدا بازگُشا مرا رَهی
تشنه تَر از اَجَل مَنَم دوزخ وار میتَنَم
هیچ رَسَد عَجَب مرا لُقمه زَفتِ فَربهی؟
نیست نِزارِ عشق را جُز که وصالْ دارویی
نیست دَهانِ عشق را جُز کَفِ تو عَلَف دَهی
عقلْ به دامِ تو رَسَد هم سَر و ریشْ گُم کُند
گر چه بُوَد گِران سَری گر چه بُوَد سَبُک جَهی
صِدْقْ نَهَنده هم تویی در دلِ هر موحّدی
نَقْش کُننده هم تویی در دلِ هر مُشَبِّهی
نوحْ زِ اوجِ موجِ تو گشته حَریفِ تَختهیی
روحْ زِ بویِ کویِ تو مَست و خَراب و والِهی
خامُش باش و باز رو جانِبِ قَصرِ خامُشان
باز به شهر عشق رو ای تو فَکَنده در دِهی
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۵
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۲/۳/۲۵ ۰۶:۴۳
منظور از خامش باش این است که ذهن خود از همانیدگیها و من های ذهنی ، ویرایش کن تا به فضای حضور و وحدت برسی