هوش مصنوعی: این متن توصیف‌کننده صحنه‌ای از مجازات و دادگاه عمومی است که در آن یک راهزن به دار آویخته می‌شود. تصاویر خشن و نمادین از مرگ، عدالت و انتقام در آن به چشم می‌خورد. همچنین، اشاره‌هایی به مفاهیم دینی مانند قیامت و عزرائیل دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل توصیفات خشن از مجازات و مرگ است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد. همچنین، درک برخی از مفاهیم نمادین و دینی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۵۳ - دار مجازات

همی چه گویی چندین چراست قالاقیل
به پیش این در و برگرد آن بلند نخیل

شگفت روزی‌، همچون قیامت از انبوه
فراخنایی‌، مانند محشر از تهویل

ز بس نظارگیان درتنیده یک به‌دگر
ببسته راه شد آمد، به عابران سبیل

پیادگان و سواران ستاده صف در صف
بگرد برشده نخلی مهیب و زشت و ط‌ویل

درازنایی هایل به رنگ جبههٔ مرگ
و یا بسان زدوده سنان عزراییل

ستاده خشک به مانند زاهدان کسل
بمانده سرد به مانند راهبان علیل

نبود اشتر و بودش مهار چون اشتر
نبود پیل‌، ولی یشک‌داشت همچون پیل‌

کمیت نی و بلون‌تن از کمیت مثال
زرافه نی و به گردن بر، از زرافه مثیل

رخی ز خوردن خون چون دهان شیران سرخ
تنی ز گرسنگی چون میان شیر، هزیل

زجنس منبر و منبر نه‌، لیک چون منبر
بر او بخوانند آیات دوزخ از تنزیل

عظیم داری خمیده سر، که بر سر او
نوشته‌اندکه «‌هذا لمن اساء قلیل‌»

ز بهر صید گنه کاران‌، فروهشته
سطبر بندی ابریشمین و زفت و فتیل

چو بانگ زد نهمین زنگ صبح روز سوم
به خصم خواندند آیات مرگ با تعجیل

سر شرارت کاشان‌، زعیم راهزنان
به پای دار در استاد، بسته دست و ذلیل

به پیش‌مرگی وی‌، پیشکار ناکس او
نخست کرد سر چوب دار را تقبیل

سپس نشان سر دار شد تن سردار
به شادمانی ارواح بی گناه قتیل

غریو و هلهله ز انبوه مرد و زن برخاست
تو گفتی آنکه دمیدند صور اسرافیل

که زنده باد مجازات و زنده باد مدام
وثوق دولت و دین صدرکامکار جلیل
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۲ - پایتخت گل
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۴ - هرج و مرج
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.