هوش مصنوعی: این شعر از رنج‌های پیری و از دست دادن جوانی می‌گوید. شاعر با بیان دردهای جسمی و روحی دوران پیری، از روزگار ناعادلانه شکوه می‌کند. او جوانی را دوره‌ای پرنشاط و قوی توصیف می‌کند که به سرعت ربوده شده و جای خود را به پیریِ فرسوده و ناتوان داده است. شاعر همچنین به ناسپاسی نسل جوان و بی‌احترامی به پیران اشاره می‌کند و از وضعیت نابسامان جامعه و بی‌عدالتی‌های آن گلایه می‌نماید.
رده سنی: 18+ مفاهیم عمیق فلسفی، اجتماعی و عاطفی موجود در شعر مانند پیری، جوانی از دست رفته، نقد جامعه و ناامیدی از روزگار، برای درک و ارتباط نیاز به تجربه و بلوغ فکری دارد. همچنین استفاده از اصطلاحات و اشارات ادبی پیچیده، فهم آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌سازد.

شمارهٔ ۱۸۸ - پیری

زد پنجه وپنج پنجه‌ام برتن
زین پنجهٔ عظیم رنجه گشتم من

یاربم نکرد زور سرپنجه
با پنجه روزگار مردافکن

شد لاشهٔ عمر پیر و فرسوده
وبن کرهٔ بخت همچنان توسن

خندان خندان جوانیم دزدید
خردک خردک‌، زمانهٔ رهزن

گریان گشتم ز پیری و خندید
بر گریهٔ من ستارهٔ ربمن

برخاست جوانی از برم گریان
پیری ببرم طپید چشمک‌زن

آن یک به هزار نعمت آماده
این یک به‌هزار نکبت آبستن

آن رفت و نهاد بیم باد افراه
این آمد و برد امید پاداشن

از پای فتادم و نیاسودند
یک ‌لحظه ز تاختن‌، دی و بهمن

ایام نهفت آب و رنگم را
در نقش و نگار سایه و روشن

مویم به مثال صبح روشن شد
روزم به مثابه شب ادکن

هیهات‌، جوانیا کجا رفتی
بازآکه شویم دست در گردن

داد تو ندادم آن همایون روز
کز فیض تو بود ساحتم گلشن

بودم سرمست قوت بازو
چو بر لب هیرمند، روبین‌تن

نه لابهٔ رستمم در آن مستی
بنمودی ره نه پند پشیوتن

ناگاه زکید زال گردون‌، زد
پیری تیری به چشمم از آهن

اینک منم اوفتاده در دامی
کز وی نرهد به مکر و فن ذی‌فن

هر روز کسالتی شود پیدا
هر لحظه نقاهتی شود ملعن

یکسو رده بسته شش نر و ماده
چون کره‌ خران‌ چمون‌ و خرگردن

یوحا صفتان که لقمه‌ای سازند
بر سفره اگر نهی کُه قارن

وز سوی دگر به غر و غر بانو
در کار برنج و گندم و روغن

درمانده‌ شوم‌ به ‌بلده‌ای کانجاست
الکاسب او خدای را دشمن ‌

ور نام پسر نهی حبیب‌الله
تصحیف شود خبیث و اهر‌بمن

افتاده به جلد ملک دزدی چند
همچون شیشه به جلد جوزاکن‌

در عرضهٔ ‌خرد به نرخ ارزن‌، سیم
در بیع دهد به نرخ سیم، ارزن

جوسنگ ترازوبش کم از خردل
خروار قپانش کم ز پنجه من

ناخوانده کتب ز هیچ باب الا
در ییش پدر فصول مکر و فن

نه از در بزم و بذله و جوشش
نه از در رزم و نیزه و جوشن

نه جان کس از زبانشان مأمون
نه عرض کس از فسادشان ایمن

افشانده نمک به خشک ریش ما
یک طایفه خشک‌مغزتر دامن

نگرفته ز هیچ وقعتی عبرت
ننهاده به هیچ سنتی گردن

خیزند به دعوی و کنند اصرار
برگفته ناصواب و نامتقن

از دفتر حکمت ‌و ادب رفته است
وافتاده به دست مردم برزن

مقیاس تمیز خائن از خادم
میزان عیار عاقل ازکودن

طاعت نبرد ز اوستا شاگرد
حرمت ‌ننهد به ‌روستم ‌بیژن

روزی که جوان و نامجو بودم
پیران بودند قبله میهن

و امروز که پیر گشته‌ام گویند
پیری به زمانه نیست مستحسن

ای پیر مرنج کاین جوانان نیز
تازند دواسبه سوی این معدن

بی‌پیر مباد کشور دارا
بی‌پیر مباد ملکت بهمن

خوبست که ‌خردسالگان زین پس
ندهند دگر به سالخوردی تن
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۴۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۷ - پاسخ به کاظم پزشکی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۹ - اندرز به حاکم قوچان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.