هوش مصنوعی: شاعر در این متن از حسادت و دشمنی دیگران نسبت به خود شکایت می‌کند. او بیان می‌کند که سال‌ها خدمت کرده اما نتیجه‌ای جز حسرت نداشته است. حسودان با حیله‌گری‌های خود باعث رنجش او شده‌اند و او را از چشم اطرافیان انداخته‌اند. شاعر تأکید می‌کند که نباید با حسودان درگیر شد، زیرا حسادت آن‌ها مانند آتشی سوزاننده است. در نهایت، او از این که دشمنانش در بهشت و خودش در دوزخ است، اظهار ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و اجتماعی مانند حسادت، دشمنی و ناامیدی است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر دشوار است. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای سنین پایین قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۲۱۴ - خدعهٔ حسود

حاسدم دست خدیعت برکشید از آستین
مر مرا افکند از چشم وزیر راستین

حاسدم بَر بود یکجا آنچه هشتم در شهور
دشمنم بدرود در دم آنچه کشتم در سنین

چار ساله خدمتم بار فسوس آورد بار
تا که گیتی ‌این‌ چنین بودست بودست این‌ چنین

حاسد بی‌تقوی من حیله‌ها داند بسی
کانچنان حیلت نباشد هیچگه با متقین

این ‌چنین خواندم که هرگز با حسودان درمپیچ
کاتش تیز حسد سوزد حسودان را یقین

این گمانی بود زیرا کز خموشی درفتاد
آتش کید حسودم در دل و جان و جبین

چیست برهانی ازین محسوستر کامروز من
در میان دوزخم وان قوم در خلد برین

شاید ار مکری ندانم من ولی داند حسود
کاین ندانست آدم و دانست ابلیس لعین

او بداند حیلت و نیرنگ ازین رو هست شاد
من ندانم حیلت و نیرنگ ازین ‌رویم غمین

*
*

چون ‌تو اندر خانه بنشستی و بدخواهان به کار
مر مرا یار تو می‌خواندند و می‌راندند کین

چون تو را طالع به کار افتاد گفتندت که من
یار بدخواهان‌ شدم این غث و آن دیگر سمین
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۳ - ماجرای واگون
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۵ - شیراز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.