هوش مصنوعی: شاعر در باغی به نام تولیت در حال قدم زدن است و صحنه‌های مختلفی از عاشقان، زیبایی‌های طبیعت و حالات عاشقانه را توصیف می‌کند. او از دیدن معشوقه‌ای زیبا و جذاب شگفت‌زده می‌شود و احساسات خود را به صورت دیوانه‌وار بیان می‌کند. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که عشق و زیبایی اساس هستی هستند و همه چیز در جهان به سوی نیکی و زیبایی در حرکت است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از مفاهیم فلسفی و عمیق در شعر وجود دارد که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۱۸ - تشبیب

در باغ تولیت دوش بودم روان بهر سو
آشفته و نظرباز، دیوانه و غزل گو

دیدم به شوخی آنجا افکنده شور و غوغا
عاشق کشان زببا گلچهرگان مه رو

قومی به‌ عشوه ماهر جمعی به چهره باهر
با زلفکان ساحر با چشمکان جادو

در کاخ ناز محروس با هم ز مهر مانوس
چون جوجکان طاوس چون بچگان آهو

در دلبری زبر دست منشور ناز بر دست
بنهاده دست بردست بنشسته روی با رو

با هم ز لعل گویا گویان به شور و غوغا
صحبت بکام آقا عصرت بخیرمسیو

ناگه شد آشکارا مه پیکری دل‌ آرا
در من نماند یارا پیش جمال یارو

مرجان اشک سفتم راهش به مژه رفتم
رفتم فراز وگفتم دیوانه‌وار، یاهو

گفت این روش نیاید برگرد کاین نشاید
درویش را نباید پیش ملک هیاهو

گفتم رخ نکویت بازم کشید سویت
شد ز آفتاب روبت این ذره در تکاپو

هرسو که آفتابی‌ است ذرات را شتابی است
مقهور احتسابی‌است این کارگاه نه تو

هرچ آن که در جهانند عشاق مهربانند
زی نیکویی دوانند تا خود شوند نیکو

هستی به چرب‌دستی در حالتست و مستی
عشقست کنه هستی حسن است غایت او

زان حسن نغز و والاکرده سرایت اینجا
جزیی به کل اشیاء با صدهزار آهو

بخشی به زلف سنبل شطری به صفحهٔ گل
لختی به نای بلبل برخی به‌تاج‌پوپو

درکوه و دشت وکهسار اندر میان صد خار
هر سوگلی است ناچار افتد نظر بدان سو
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۷ - درود به پوشکین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۹ - جهنم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.