۲۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

همین نه از ستم چرخ شهر آمل سوخت
که‌ از عطش به‌ ری امسال سبزه و گل سوخت

به جای شمع برافروخت در چمن گل سرخ
به جای شهپر پروانه بال بلبل سوخت

به باغ‌، بید معلق ز تشنگی چون شمع
گرفت لرزه و از پای تا به کاکل سوخت

تو ای سحاب کرم قطره‌ای فشان بر خاک
که چهر لاله سیه گشت و زلف سنبل سوخت

ز حال خلق تغافل بس است ای وزرا
که خانمان ضعیفان ازین تغافل سوخت

به کار ملک تعلل بس است ای امرا
که شهر دلکش آمل ازبن تعلل سوخت

به داغ هیچ عزیزی خدا نسوزاند
هرآن دلی که بر احوال شهر آمل سوخت

بهار گفت توکل به حق کنید دریغ
که برق غفلت ما خرمن توکل سوخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
Avatar نقش کاربری
پریسا امینیان
۱۴۰۲/۲/۱۲ ۰۰:۲۶

اشاره به سوختن شهر آمل در این شعر جالب و مورد تامل بود