هوش مصنوعی: این متن یک گفتگوی عاشقانه و شاعرانه بین دو نفر است که در آن عاشق از دردها و رنج‌های عشق و فراق شکایت می‌کند و معشوق با پاسخ‌های خود، گاهی او را تسلی می‌دهد و گاهی بر آتش عشقش می‌افزاید. در این گفتگو، مفاهیمی مانند عشق، فراق، جفا، رنج عاشقی، و وصال مطرح شده‌اند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و شاعرانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات و استعاره‌های به کار رفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارند.

شمارهٔ ۳۲

گفتمش‌هنگام‌وصل است ای بت‌فرخار، گفت‌:
باش اکنون تا برآید، گفتم‌: ازگل خار، گفت‌:

جانت اندر هجر، گفتم‌: جان پی ایثار تست
گرچه هست این هدیه در نزد تو بی‌مقدار، گفت‌:

عاشقا! این ناله و آه و فغان از جور کیست‌؟
گفتم‌: از جور تو معشوق جفاکردار، گفت‌:

عاشقان را رنج باید بردگفتم‌: رنج عشق‌؟
گفت‌: از آن دشوارتر، گفتم‌: فراق یار؟ گفت

آنچه سوزد جان عاشق‌، گفتمش جور رقیب‌؟
گفت‌: نی‌، گفتم‌: نگاه یار با اغیار؟ گفت‌:

آری‌، آری‌، گفتم‌: از اغیار نتوان بست چشم
گاه گاهی گوشهٔ چشمی به ما می‌دار گفت‌:

چشم مست ما تو را هم ساغری برکف نهاد؟
گفتم‌: از میخانه کس بیرون رود هشیار؟ گفت‌:

ناوک دلدوز ما را شد دلت آماجگاه‌؟
گفتمش جانا مرا نبود دلی درکار، گفت‌:

دل ببردند ازکفت‌؟ گفتم‌: بلی گفت‌:‌این جفا
ازکه سر زد؟ گفتم‌: از آن طرهٔ طرار، گفت‌:

روی دل در پردهٔ حسرت چه پوشی غنچه‌وار
گفتم‌: از درد فراق آن گل رخسار، گفت‌:

گفتهٔ دلدار گشت آیین گفتار «‌بهار»
گفتمش آیین جان است آنچه را دلدار گفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.