هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق نافرجام و درد دل‌های عاشق سخن می‌گوید. شاعر با استفاده از استعاره‌های زیبا مانند زلف نگار، مارگیر، و شکار، به بیان رنج‌های عشق و ناتوانی در برابر جذبه‌های معشوق می‌پردازد. همچنین، اشاره‌هایی به مفاهیم عرفانی مانند تجاهل عارف و ذوق صوفیانه دارد. در پایان، شاعر به می‌نوشی و رندی روی می‌آورد و از ناکامی‌های دنیوی می‌گریزد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با استفاده از استعاره‌های پیچیده، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره‌های غیرمستقیم به می‌نوشی و رندی نیازمند سطحی از بلوغ فکری است.

شمارهٔ ۴۲

دل از تطاول زلف نگار جان نبرد
چو مارگیر کز آسیب مار جان نبرد

به‌ صیدگاه دل‌ آن زلف خم به‌خم دامیست
که از علایق او یک شکار جان نبرد

دلا تجاهل عارف گزین که صاحب ذوق
محقق است کزین روزگار جان نبرد

بدان تبختر شاهانه گرگشاید رخ
پیاده‌ایست کز او یک سوار جان نبرد

سلاح عاشقی افتادگیست ورنه کسی
به پهلوانی ازین کار زار جان نبرد

به رهنمایی سیمرغ بست باید دل
وگرنه رستم از اسفندیار جان نبرد

سلامت ارطلبی کفرگوی و رندی کن
که زهد و تقوی از این گیرودار جان نبرد

بگو به ساقی مجلس به باده افیون ریز
وگرنه هیچ کس از این خمار جان نبرد

بر اهل فضل جهان سردگونه شد دانم
کزین خزان فضیلت بهار جان نبرد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.