هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه، با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های عمیق، به توصیف عشق و دل‌باختگی می‌پردازد. شاعر با مقایسه‌های ظریف، مانند مقایسه چهره معشوق با ماه و زلف‌هایش با شب، زیبایی بی‌نظیر او را ستایش می‌کند. همچنین، از ناتوانی دیگران در درک حال و هوای عاشق و تهی بودن ظرف وجودشان سخن می‌گوید. در نهایت، شاعر معشوق را به حکومت بر ملک دل دعوت می‌کند و از نبود دشمنی و ستم در این قلمرو سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۱

رخ تو دخلی به مه ندارد
که مه دو زلف سیه ندارد

به هیچ وجهت قمر نخوانم
که هیچ وجه شبه ندارد

بیا و بنشین به کنج چشمم
که کس در این گوشه‌ ره ندارد

نکو ستاند دل از حریفان
ولی چه حاصل نگه ندارد

حریف کم‌ظرف‌ ز روی‌ معنی
بود سبویی که ته ندارد

حدیث حال تبه چه داند
کسی که حال تبه ندارد

بیا به ملک دل ار توانی
که ملک دل‌، پادشه ندارد

عداوتی‌ نیست‌ قضاوتی‌ نیست
عسس نخواهد، سپه ندارد

یکی‌ بگوید به‌ آن‌ ستمگر
بهار مسکین گنه ندارد
وزن: مفاعلن فع مفاعلن فع
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.