هوش مصنوعی:
در این متن، شاعر از گفتوگویی با سلطان میگوید که در آن خود را کر و گیج نشان میدهد تا از پاسخ دادن به سوالات سلطان طفره رود. سلطان متوجه این بازی میشود و با طعنه به او پاسخ میدهد. در ادامه، شاعر از دربان سلطان کمک میخواهد، اما دربان نیز او را گیج و سودایی خطاب میکند و به او هشدار میدهد که در برابر سلطان حیلت نکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم پیچیدهی ادبی و فلسفی است و استفاده از طنز و کنایه در آن نیاز به درک بالاتری از زبان و ادبیات دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند حیلتگری و بازیهای زبانی ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۲۵۱۰
مرا پُرسید آن سُلطان، به نَرمیّ و سُخَن خایی
عَجَب امسال ای عاشق، بِدان اقَبال گَهْ آیی؟
برایِ آن کِه واگوید، نِمودم گوشِ کَرّانه
که یعنی من گِران گوشَم، سُخَن را باز فرمایی
مگر کوری بُوَد کان دَم نسازد خویشتن را کَر
که تا باشد که واگوید سُخَن آن کانِ زیبایی
شَهَم دریافت بازی را، بِخَندید و بگفت این را
بدان کَس گو که او باشد چو تو بیعقل و هَیهایی
یکی حَملهیْ دِگَر چون کَر، بِبُردم گوش و سَر پیشَش
بگفتا شَید آوردی، تو جُز اِسْتیزه نَفْزایی
چون دَعویِّ کَری کردم، جواب و عُذر چون گویم؟
همه دَرهام شُد بَسته، بِدان فرهنگ و بَدرایی
به دَربانَش نَظَر کردم که یک نُکته دَراَفکَن تو
بِپُرسیدَش زِ نامِ من، بِگُفتا گیج و سودایی
نَظَر کردم دِگَربارَش که اَنْدَر کَش به گفتارش
که شاگردِ دَرِ اویی، چو او عَیّارسیمایی
مرا چَشمَک زد آن دَربان که تو او را نمیدانی
که حیلت گَر به پیشِ او، نبیند غیرِ رُسوایی
مَکُن حیلَت که آن حَلْوا، گَهی در حَلْقِ تو آید
که جوشی بر سَرِ آتش، مِثالِ دیگِ حَلْوایی
عَجَب امسال ای عاشق، بِدان اقَبال گَهْ آیی؟
برایِ آن کِه واگوید، نِمودم گوشِ کَرّانه
که یعنی من گِران گوشَم، سُخَن را باز فرمایی
مگر کوری بُوَد کان دَم نسازد خویشتن را کَر
که تا باشد که واگوید سُخَن آن کانِ زیبایی
شَهَم دریافت بازی را، بِخَندید و بگفت این را
بدان کَس گو که او باشد چو تو بیعقل و هَیهایی
یکی حَملهیْ دِگَر چون کَر، بِبُردم گوش و سَر پیشَش
بگفتا شَید آوردی، تو جُز اِسْتیزه نَفْزایی
چون دَعویِّ کَری کردم، جواب و عُذر چون گویم؟
همه دَرهام شُد بَسته، بِدان فرهنگ و بَدرایی
به دَربانَش نَظَر کردم که یک نُکته دَراَفکَن تو
بِپُرسیدَش زِ نامِ من، بِگُفتا گیج و سودایی
نَظَر کردم دِگَربارَش که اَنْدَر کَش به گفتارش
که شاگردِ دَرِ اویی، چو او عَیّارسیمایی
مرا چَشمَک زد آن دَربان که تو او را نمیدانی
که حیلت گَر به پیشِ او، نبیند غیرِ رُسوایی
مَکُن حیلَت که آن حَلْوا، گَهی در حَلْقِ تو آید
که جوشی بر سَرِ آتش، مِثالِ دیگِ حَلْوایی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.